راهی به دریا : آشنایی با امام زمان عجل الله فرجه

مشخصات کتاب

سرشناسه : خدامیان آرانی، مهدی، 1353 -

عنوان و نام پدیدآور : راهی به دریا/ مهدی خدامیان.

مشخصات نشر : تهران: نهاد کتابخانه های عمومی کشور، موسسه انتشارات کتاب نشر: وثوق، 1392.

مشخصات ظاهری : 72 ص.

فروست : ایستگاه مطالعه؛ 4. نوآموختگان بزرگسال.

چهارده معصوم.

شابک : 20000 ریال:978-600-7150-08-5

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : عنوان روی جلد: راهی به دریا: آشنایی با امام زمان عجل الله فرجه.

یادداشت : کتابنامه: ص.68-69؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -

شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور. موسسه انتشارات کتاب نشر

رده بندی کنگره : BP51/خ4ر2 1392

رده بندی دیویی : 297/959

شماره کتابشناسی ملی : 3231385

ص: 1

اشاره

ص: 2

راهی به دریا

مهدی خدامیان

ص: 3

ص: 4

فهرست

تصویر

ص: 5

ص: 6

مقدمه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ-نِ الرَّحِیمِ

من فقط پانزده سال داشتم، تابستان بود و پدرم ما را به مشهد برده بود. من در حرم بودم و منتظر بودم تا اذان ظهر را بگویند و نماز را بخوانم. کنار من یکی رو به قبله ایستاده بود و دعایی را می خواند.

صدای او آن قدر دلنشین بود که مرا مجذوب خود کرد. قطرات اشک از دیدگانش جاری بود، من هیچ وقت آن روز را فراموش نمی کنم. صبر کردم تا دعای او تمام شد، از او سؤل کردم که چه دعایی می خواندی؟ من تا به حال این دعا را نشنیده ام.

او برایم گفت که من «زیارت آل یاسین» می خواندم، او برایم گفت که خود آقا دستور داده اند تا شیعیانش با این زیارت به او توجّه پیدا کنند، همه کسانی که منتظر واقعی آقا هستند، هر روز این زیارت را می خوانند.

آن روز فهمیدم که اگر دلتنگ آقایِ خود شدم و دلم هوای او را کرد، می توانم با او این گونه سخن بگویم و «زیارت آل یاسین» را بخوانم.

بیش از بیست سال از آن ماجرا گذشت و من تصمیم گرفتم تا این کتاب را

ص: 7

برای تو بنویسم. دوست داشتم تا تو هم با این زیارت آشنا شوی، می خواستم تو هم با امام زمان این گونه نجوا کنی.

خدا را سپاس می گویم که اکنون این کتاب در دست مهربان توست، این کاری بود که من انجام دادم، وقتی کتاب به پایان می رسد، دیگر نوبت خود توست، امیدوارم که تو هم دیگران را با این گنج معنوی آشنا سازی.

مهدی خدّامیان آرانی

اسفند ماه 1390

ص: 8

خیلی وقت است منتظر تو هستم

مردم این شهر تو را فراموش کرده اند، تو را از یادها برده اند، من هم تو را فراموش کرده ام!

اکنون در این بیابان غربت گرفتار شده ام، هیچ کس نیست تا به فریادم برسد، من چه باید بکنم؟ کجا بروم؟

تو که می دانی من هیچ پناهی ندارم، از مردم شهر فراری شده ام، آخر در شهر، کسی به فکر تو نیست، من در جستجوی تو هستم. درست است از تو دور مانده ام، امّا هنوز در قلب من، عشق تو شعله می کشد.

تو خود می دانی که من دوستت دارم، می دانی که عشق تو را با همه دنیا عوض نمی کنم.

می دانم که این دنیا، هیچ وفا ندارد، باور کرده ام که دیر یا زود باید از اینجا بروم، دل بستن به اینجا کاری بیهوده است، آیا آدم عاقل به «سراب» دل می بندد؟

تو خودت از حال من باخبر هستی. می دانی که من از دل بستن به این «سراب ها» خسته شده ام!

مولای من! من راه را گم کرده ام، می خواهم به سوی تو بیایم. می خواهم با تو سخن بگویم.

ص:9

خدا تو را «مهدی» نام نهاده است و تو را امامِ من قرار داده است، تو همان کسی هستی که اگر من به سوی تو نیایم و به راه دیگری بروم، گمراه خواهم شد.

* * *

آیا تو دست روی دست می گذاری و برای من هیچ کاری نمی کنی؟ آیا تو فقط منتظر می مانی تا من به سوی تو بیایم؟

نه، این طور نیست، تو همانند پدری مهربان مرا دوست داری، این باور من است. وقتی پدری می بیند که فرزند به بیراهه می رود، دست روی دست نمی گذارد، پدر وقتی می بیند که فرزندش به سوی گمراهی می رود، برمی خیزد، فرزندش را کمک می کند، دستش را می گیرد و او را نجات می دهد، آری، تو هم دست مرا گرفتی و نجاتم دادی، زودتر از این که من سوی تو بیایم، تو به سوی من آمدی!!

* * *

جانم به فدای تو! مولای من!

باور نمی کردم که این قدر زود جواب مرا بدهی، ممنون تو هستم. صدای مهربان تو چه آرامشی به قلب من داد!

من دیگر نگران نیستم، من تو را دارم، چرا نگران باشم؟ من مهربانی تو را باور دارم.

شاید اگر سراب ها را تجربه نمی کردم، قدر حقیقت را نمی دانستم. اکنون می دانم سراب چیست، حقیقت چیست. این تجربه ارزشمندی است که به آسانی آن را به دست نیاورده ام. من جوانی خویش را فروخته ام و این تجربه را خریده ام.

من به سوی تو می آیم...

ص:10

من دل شکسته ام، من را ببخش اگر به یاد تو نبودم، من شرمنده ام، اشک مرا ببین...

من فدای تو شوم! همه هستی من فدای تو باد، من خوب می دانم هر کس بخواهد به سوی خدا برود، باید به سوی تو آید و به تو توجّه کند، هر کس راه غیر تو را برود، هرگز به مقصد نمی رسد.

اکنون می خواهم به سوی خدا و به سوی تو آیم...

* * *

گفتی که می خواهی به سوی من بیایی، پس «بسم اللّه» را بر زبان جاری کن و «زیارت آل یاسین» را بخوان!

تو این گونه با من سخن بگو! این گونه راز دل خود بیان کن! هر وقت که دل در آغاز هر کاری نام خدا را به زبان جاری کن! تو باید مهربانی خدا را یاد کنی، باید بار دیگر به خودت یادآور شوی که خدا در اوج زیبایی و مهربانی است. او بوده است که تو را آفریده و نعمت های زیادی به تو داده است، او در حقّ تو مهربانی کرده است که تو توانستی راه را از چاه تشخیص دهی و به این سو بیایی.

اکنون که خدا را یاد نموده ای تو می خواهی به سوی خدا بروی، تو می خواهی به سوی من بیایی، پس سخن آغاز کن، این گونه با من سخن بگو:

سلامٌ علی آل یاسین!(1)

* * *

من آماده ام تا تو را با «زیارتِ آل یاسین» زیارت کنم. من می خواهم چهل بار بر تو سلام کنم.

چرا چهل سلام؟

ص:11


1- 1. . عن محمّد بن عبد اللّه بن جعفر الحمیری قال: خرج التوقیع من الناحیة المقدّسة حرسها اللّه، بعد المسائل: "بِسمِ اللّه ِ الرحمن الرَّحیم، لا لِأَمرِهِ تَعقِلُونَ، وَلا مِن أَولِیائِهِ تَقبَلُونَ، حِکمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغنِی النُّذُرُ، السَّلامُ عَلَینا وَعَلی عِبادِ اللّه ِ الصّالِحینَ". إذا أردتم التوجّه بنا إلی اللّه وإلینا فقولوا کما قال اللّه: سَلامٌ عَلی آلِ یس، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا داعِیَ اللّه ِ وَرَبّانِیَّ آیاتِهِ...: الاحتجاج ج 2 ص 316، بحار الأنوار ج 53 ص 171، و ج 91 ص 2، و ج 99 ص 81.

من می خواهم عشق و ولایِ خود را به تو که امامِ من هستی، نشان بدهم. درست است که در روزگار «غیبت» گرفتار شده ام و تو از دیده ها پنهان هستی، امّا من تو را در مقابل خود می بینم و به تو سلام می کنم.

من چهل بار به تو سلام می کنم، می خواهم بگویم که همواره به یاد تو هستم، من از آنِ تو هستم و در گروه تو هستم.

من با تو سخن می گویم، من زائر تو هستم، گویی در روبروی تو ایستاده ام و به تو سلام می کنم.

سلام بر تو که آقای من و امام من هستی...

ص:12

فقط این راه به خدا می رسد

سلام بر «آلِ یاسین»!

این اوّلین سلام من است، این گونه بر تو و خاندان تو سلام می کنم. شما «آل یاسین» هستید.

خدا در قرآن، پیامبر را «یاسین» نامیده است، و شما هم خاندان او هستید، «آل یاسین»، همان «آل محمّد» است. آری! «یاسین» نامی از نام های پیامبر می باشد.

من در روز بارها و بارها بر شما درود می فرستم، در تشهّد نماز می گویم: «اللهمَّ صَلَّ علی محمّد و آل محمّد، بارخدایا! بر محمّد و آل محمّد درود بفرست».

می دانم وقتی صلوات می فرستم، خداوند رحمت خود را بر من نازل می کند، صلوات نور است و باعث روشن شدن دل من می شود و تاریکی ها را از دل می زداید.

من در اینجا، به چهارده معصوم پاک سلام و درود می فرستم.

سلام من بر پیامبر، علی، فاطمه، حسن، حسین و همه امامان معصوم(علیه السلام) که از نسل حسین(علیه السلام) هستند.

* * *

مهدی جان! سلام بر تو که مرا به سوی خدا فرا می خوانی!

ص:13

تو دست مرا می گیری و به سوی خدا می بری. فقط تو هستی که می توانی راه خدا را به من نشان بدهی، راهی که درست است و هیچ گمراهی ندارد.

تو هدایت گر همه آفریده های خدا هستی، فرشتگان هم اگر بخواهند به خدا نزدیک شوند، باید نزد تو بیایند. تو حجّت خدا بر همه هستی.

علم و دانش تو فراتر از دیگران است، خدا به تو مقامی بس بزرگ داده است و برای همین است که تو می توانی همه را به سوی خدا ببری.

آری! در جهان هستی، معلّمی همچون تو پیدا نمی شود، هر کس بخواهد به کمال و رستگاری برسد، باید شاگردی تو را بنماید، همان گونه که فرشتگان همه از تو درس آموخته اند.

خدا نورِ تو را قبل از خلقت آسمان ها و زمین آفرید، آن وقتی که هنوز خدا عرش خود را هم خلق نکرده بود.

آری! وقتی خدا اراده کرد که جهان هستی را بیافریند، ابتدا نوری آفرید. آن نور، حقیقتِ شما بود. تو و پدران پاک تو، نوری واحد هستید.

شما بودید و غیر از شما هیچ آفریده دیگری نبود، آن روز، شما حمد و ستایش خدا را می گفتید. چهارده هزار سال بعد از آن، خداوند عرش خود را آفرید، آن وقت نور شما را در عرش خود قرار داد.(1)

آری! من سخن از خلقت نورِ شما می گویم، سخن در مورد خلقت جسم شما نیست، خدا نور شما را خلق کرد و هزاران سال بعد زمین را آفرید و سپس جسم شما را خلق کرد.

سخن من پیرامون آفرینش نورِ شماست، نوری که جسم نبود، آن نور، در واقع، روح شما بود، روح، از جنس خاک نیست، این جسم است که از خاک آفریده شده

ص:14


1- 2. . «عن جابر عن أبی جعفرٍ علیه السلام، قال: کان اللّه ولا شیء غیره، فأوّل ما ابتدأ من خلق خلقه أن خلق محمّداً، وخلقنا أهل البیت معه من نور عظمته، فأوقفنا أظلّة خضراء بین یدیه، حیث لا سماء ولا أرض ولا مکان، ولا لیل ولا نهار»: بحار الأنوار ج 3 ص 307؛ «أوّل ما خلق اللّه نور نبیّک یا جابر»: کشف الخفاء ج 1 ص 265، تفسیر الآلوسی ج 1 ص 51، ینابیع المودّة ج 1 ص 56، بحار الأنوار ج 15 ص 24؛ «عن مرازم عن أبی عبد اللّه علیه السلام، قال: قال اللّه تبارک وتعالی: یا محمّد، إنّی خلقتک وعلیّاً نوراً، یعنی روحاً بلا بدن، قبل أن أخلق سماواتی وأرضی وعرشی وبحری، فلم تزل تهلّلنی وتمجّدنی، ثمّ جمعت روحیکما فجعلتهما واحدة، فکانت تمجّدنی وتقدّسنی، وتهلّلنی، ثمّ قسّمتها ثنتین، وقسّمت الثنتین ثنتین، فصارت أربعة، محمّد واحد، وعلیّ واحد، والحسن والحسین ثنتان، ثمّ خلق اللّه فاطمة من نورٍ ابتدأها روحاً بلا بدن، ثمّ مسحنا بیمینه فأفضی نوره فینا»: الکافی ج 1 ص 440، بحار الأنوار ج 54 ص 65؛ «عن محمّد بن سنان قال: کنت عند أبی جعفر الثانی علیه السلام، فأجریت اختلاف الشیعة، فقال: یا محمّد، إنّ اللّه تبارک وتعالی لم یزل متفرّداً بوحدانیته، ثمّ خلق محمّداً وعلیّاً وفاطمة، فمکثوا ألف دهر، ثمّ خلق جمیع الأشیاء...»: الکافی ج 1 ص 441، المحتضر للحلّی ص 285، حلیة الأبرار ج 1 ص 18، بحار الأنوار ج 15 ص 19؛ «عن المفضّل قال: قلت لأبی عبد اللّه علیه السلام: کیف کنتم حیث کنتم فی الأظلّة؟ فقال یا مفضّل، کنّا عند ربّنا لیس عنده أحد غیرنا، فی ظلّة خضراء، نسبّحه ونقدّسه ونهلّله ونمجّده وما من ملکٍ مقرّبٍ ولا ذی روحٍ غیرنا حتّی بدا له فی خلق الأشیاء، فخلق ما شاء کیف شاء من الملائکة وغیرهم، ثمّ أنهی علم ذلک إلینا»: الکافی ج 1 ص 441، بحار لأنوار ج 15 ص 24، و ج 54 ص 196؛ «عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: إنّ اللّه کان إذ لا کان، فخلق الکان والمکان، وخلق نور الأنوار الذی نوّرت منه الأنوار، وأجری فیه من نوره الذی نوّرت منه الأنوار، وهو النور الذی خلق منه محمّداً وعلیّاً. فلم یزالا نورین أوّلین إذ لا شیء کون قبلهما، فلم یزالا یجریان طاهرین مطهّرین فی الأصلاب الطاهرة، حتّی افترقا فی أطهر طاهرین فی عبد اللّه وأبی طالب علیهم السلام»: الکافی ج 1 ص 442، بحار الأنوار ج 15 ص 24، أعیان الشیعة ج 3 ص 49، مکیال المکارم ج 1 ص 368؛ «قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: أوّل ما خلق اللّه نوری، ابتدعه من نوره واشتقّه من جلال عظمته، فأقبل یطوف بالقدرة حتّی وصل إلی جلال العظمة فی ثمانین ألف سنة، ثمّ سجد للّه تعظیماً، ففتق منه نور علی علیه السلام، فکان نوری محیطاً بالعظمة ونور علیّ محیطاً بالقدرة، ثمّ خلق العرش واللوح، والشمس وضوء النهار ونور الأبصار، والعقل والمعرفة، وأبصار العباد وأسماعهم وقلوبهم من نوری: بحار الأنوار ج 25 ص 22.

است. خداوند روح شما را هزاران سال قبل از خلقت عرش خود آفرید.

نورِ شما سالیان سال، در عرش خدا و ملکوت خدا بود، نور شما در آنجا عبادت خدا را می نمود، بعد از آن خدا بر بندگانش منّت نهاد و شما را به این دنیای خاکی آورد.

شما آمده اید تا راه خدا را نشان ما بدهید، آمده اید تا این دنیای تاریک را با نور خود روشن کنید، آمده اید تا دستگیری کنید و همه را به سعادت و رستگاری برسانید.

* * *

مهدی جان! سلام بر تو که «بابُ اللّه» هستی!

هر کس می خواهد به سوی خدا برود، باید به سوی تو رو کند، هر کس می خواهد به هدایت برسد باید با تو آشنا شود. فقط از راه تو می توان به خدا رسید.

اگر کسی تو را نشناسد و با تو بیگانه باشد و در راهی که تو به آن رهنمون هستی گام برندارد، هرگز به مقصد نخواهد رسید و چیزی جز پشیمانی نصیب او نخواهد شد.

هر کس محبّت تو را به دل داشته باشد، محبّت خدا را در دل دارد، هر کس بغض و کینه تو را داشته باشد، بغض خدا را دارد. هر کس به تو پناه بیاورد، به خدا پناهنده شده است.

آری! خشنودی تو، خشنودی خداست، خشم تو، خشم خداست.

* * *

سلام بر تو که دین خدا را زنده می کنی، تو یاری کننده دین خدا هستی. تو پرچم «توحید» را در سرتاسر دنیا به اهتزاز درمی آوری. تو نام خدا و یاد او را

ص:15

جهانی خواهی کرد، تو به جنگ همه سیاهی ها و ظلم ها خواهی رفت و زیبایی ها را به تصویر خواهی کشید.

چه روز باشکوهی خواهد بود آن روز!

روزی که همه اهل آسمان ها و تمام مردم زمین در شادی و نشاط باشند و عدالت همه جا را فرا گیرد، دیگر از ظلم و ستم هیچ خبری نباشد.(1)

آن روز فقر از میان رفته باشد، مردم، دیگر فقیری را نیابند تا به او صدقه بدهند.(2)

آن روز مردم به جای عشق به دنیا، عاشق عبادت شوند و کمال خویش را در عبادت و بندگی خدا جستجو کنند.(3)

در آن روزگار، فرشتگان همواره بر انسان ها سلام کنند و در مجالس آن ها شرکت کنند. قلب مردم آن قدر پاک شود که بتوانند فرشتگان را ببینند و خداوند دست رحمت خویش را بر سر مردمان کشد و عقل همه انسان ها کامل شود.(4)

روزی که در هیچ جای دنیا، شخص بیماری دیده نشود و همه در سلامت کامل زندگی کنند و هیچ اختلافی در سرتاسر دنیا به چشم نیاید و مردم از هر قبیله و قومی که باشند در صلح و صفا با هم زندگی کنند.(5)

* * *

خدا به تو مقامی بس والا داده است، هر کس از تو روی برگرداند و با تو دشمنی کند، از دین خدا بیرون رفته است.

خداوند در مورد ولایت تو سفارش بسیار زیادی نموده است، اسلام بر پنج ستون بنا شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت تو، امّا خداوند اهمیّتی را که به ولایت تو داده است به هیچ کدام از نماز و روزه و حج و زکات نداده است!

ص:16


1- 3. . رسول اللّه صلی الله علیه و آله: «... یفرح به أهل السماء والأرض ، والطیر فی الهواء ، والحیتان فی البحر»: الملاحم والفتن ص 281؛ عن رسول اللّه: «لا تذهب الدنیا حتّی یملک رجل من أهل بیتی... اسمه اسمی یملأ الأرض عدلاً وقسطاً...»: فتح الباری ج 13 ص 185، المعجم الصغیر ج 2 ص 148، صحیح ابن حبّان ج 15 ص 238، المعجم الأوسط ج 4 ص 256، تفسیر الرازی ج 2 ص 28، الجرح والتعدیل ج 2 ص 494، تاریخ بغداد ج 1 ص 387، سیر أعلام النبلاء ج 5 ص 116.
2- 4. . الإمام الصادق علیه السلام: «لا یجد الرجل منکم یومئذٍ موضعاً لصدقته ولا لبرّه ؛ لشمول الغنی جمیع المؤمنین»: الإرشاد ج 2 ص 384، بحار الأنوار ج 2 ص 384؛ عن الإمام الصادق علیه السلام: «یطلب الرجل منکم من یصله... فلا یجد أحداً یقبل منه»: الإرشاد ج 2 ص 381، بحار الأنوار ج 52 ص 337.
3- 5. . الإمام الصادق علیه السلام: «... یحسن حال عامّة الناس... لا یُعصی اللّه فی أرضه...»: بحار الأنوار ج 52 ص 128.
4- 6. . الإمام الباقر علیه السلام: «إذا قام قائمنا وضع اللّه یده علی رؤوس العباد ، فجمع بها عقولهم...»: الکافی ج 1 ص 25، کمال الدین ص 674، الخرائج والجرائح ج 1 ص 24؛ الإمام الرضا علیه السلام: «إذا قام القائم یأمر اللّه الملائکة بالسلام علی المؤمنین والجلوس معهم فی مجالسهم...»: دلائل الإمامة ص 455.
5- 7. . رسول اللّه صلی الله علیه و آله: «... ولا یمرض ، ویقول الرجل لغنمه ولدوابّه: اذهبوا وارعوا...»: الملاحم والفتن ص 203، الإمام الصادق علیه السلام: «لیرفع عن الملل والأدیان الاختلاف ، ویکون الدین کلّه واحداً...»: مختصر بصائر الدرجات ص 180، بحار لأنوار ج 53 ص 4.

اگر کسی در این دنیا عمر طولانی کند و سالیان سال، عبادت خدا را به جا آورد و نماز بخواند و روزه بگیرد و به اندازه کوه بزرگی، صدقه بدهد و هزار حجّ هم به جا آورد و سپس در کنار خانه خدا مظلومانه به قتل برسد، با این همه اگر ولایت تو را قبول نداشته باشد، وارد بهشت نخواهد شد.(1)

آری! ولایت تو نزد خدا از همه چیز مهم تر است.

* * *

سلام بر تو که خلیفه خدا هستی!

تو جانشین خدا در آسمان ها و زمین می باشی، این لقبی است که خدا به تو داده است.

روزی هم که تو ظهور کنی و حکومت عدل خویش برپا سازی، خدا فرشته ای را به روی زمین خواهد فرستاد. آن فرشته، پیشاپیش تو این چنین ندا خواهد داد: «مهدی، خلیفه خداست. از او اطاعت کنید».(2)

تو حجّت خدا بر همه هستی. حجّت خدا بر همه آفریده های خدا، تو حجّت خدا در آسمان ها و زمین هستی.

وقتی شخصی سخن مرا را قبول ندارد، من برای اثبات سخن خود، دلیل می آروم، در زبان عربی، به این دلیل من، «حجّت» می گویند.

روز قیامت که بر پا شود، خدا به مردم چنین می گوید: ای مردم! من مهدی را به عنوان رهبر شما انتخاب نمودم، چرا از او پیروی نکردید؟ چرا بیراهه رفتید؟ چرا به سخنان او گوش فرا ندادید؟ چرا دیگری را امامِ خود قرار دادید و دین مرا تباه ساختید؟

ص:17


1- 8. . «عن أبی حمزة، قال: قال لنا علی بن الحسین علیهماالسلام: أی البقاع أفضل؟ فقلت: اللّه ورسوله وابن رسوله أعلم، فقال: إنّ أفضل البقاع ما بین الرکن والمقام، ولو أنّ رجلاً عمّر ما عمّر نوح فی قومه ألف سنة إلاّ خمسین عاماً، یصوم النهار ویقوم اللیل فی ذلک المکان، ولقی اللّه بغیر ولایتنا، لم ینفعه شیئاً»: المحاسن ج 1 ص 91، الکافی ج 8 ص 253، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 245، وسائل الشیعة ج 1 ص 122، مستدرک الوسائل ج 1 ص 149، شرح الأخبار ج 3 ص 479، الأمالی للطوسی ص 132، بحار الأنوار ج 27 ص 173، جامع أحادیث الشیعة ج 1 ص 426؛ «عن زید بن علی، عن أبیه، عن جدّه، عن النبیّ صلی الله علیه و آله، قال: یا علیّ، لو أنّ عبداً عبد اللّه مثل ما دام نوح فی قومه، وکان له مثل جبل أُحد ذهباً فأنفقه فی سبیل اللّه، ومدّ عمره حتّی حجّ ألف عام علی قدمیه، ثمّ قُتل بین الصفا والمروة مظلوماً، ثمّ لم یوالک یا علیّ، لم یشمّ رائحة الجنّة ولم یدخلها»: المناقب للخوارزمی ص 67، مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 2، کشف الغمّة ج 1 ص 100، نهج الإیمان لابن جبر ص 450، بحار الأنوار ج 27 ص 194، و ج 39 ص 256، 280، الغدیر ج 2 ص 302، و ج 9 ص 268، بشارة المصطفی ص 153.
2- 9. . قال رسول اللّه: «یخرج المهدی وعلی رأسه ملک ینادی: ألا أنّ هذا المهدی فاتّبعوه»: مسسند الشامیین ج 2 ص 72، الکامل بلابن عدی ج 5 ص 296، میزان الاعتدال ج 1 ص 63، لسان المیزان ج 1 ص 105، أعیان الشیعة ج 2 ص 53، کشف الغمّة ج 3 ص 270، ینابیع المودّة ج 3 ص 299، بحار الأنوار ج 36 ص 369.

به همین جهت است که تو را «حجّت خدا» می گویند، یعنی تو دلیل و برهان خدا هستی، خدا راه سعادت را برای مردم روشن نمود، به آنان دستور داد تا ولایت تو را قبول کنند و از تو پیروی کنند، هر کس از تو اطاعت کند، اهل بهشت خواهد بود و هر کس با تو دشمنی کرده باشد، خشم خدا را برای خود خریده است.(1)

* * *

مهدی جان! تو جلوه اراده خدا هستی!

اگر بخواهم بدانم خدا چه اراده کرده است، کافی است بدانم که تو چه اراده کرده ای.

اگر من بخواهم بفهمم که خدا چه چیزی را دوست دارد، باید ببینم که تو چه را دوست داری.

اگر تو را خوشحال کنم، خدا را خوشحال نموده ام، اگر به سوی تو بیایم، به سوی خدا رفته ام. تو جلوه صفات خدا هستی.

تو همواره اطاعت خدا را می کنی و چیزی را انجام می دهی که خدا اراده نموده است، تو از خود اراده ای نداری، هر چه خدا برای تو بخواهد تو همان را انجام می دهی، تو تسلیم فرمان خدای خود هستی.

خداوند صفات زیادی دارد، او مهربان است، دارای علم زیادی است، قدرت دارد و...، همه این صفات زیبای خدا را می توانم در تو بیابم.

صفات و خوبی های خدا، حد و اندازه ندارد، امّا من می توانم آن مقدار از صفات خدا را (که می شود در این دنیا جلوه کند)، در وجود تو بیابم!

تو جلوه صفات خدا هستی، تو از خود هیچ نداری، هر چه داری، خدا به تو داده

ص:18


1- 10. . «السلام علی أئمّة الهدی ومصابیح الدجی، وأعلام التقی وذوی النهی، وأُولی الحجی وکهف الوری، وورثة الأنبیاء، والمثل الأعلی والدعوة الحسنی، وحجج اللّه علی أهل الدنیا والآخرة والأُولی، ورحمة اللّه وبرکاته»: عیون أخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298.

است.

تو همچون آینه ای هستی که من می توانم صفات و زیبایی های خدا در آن بیابم. هیچ موجودی به اندازه تو این همه زیبایی را در خود جای نداده است!

تو نور خدا در آسمان ها و زمین هستی، تو مایه هدایت اهل آسمان ها و زمین هستی، اگر هدایت تو نباشد، هیچ کس نمی تواند به سعادت و رستگاری برسد.

تو قاری قرآن و مفسّر آن هستی، من تفسیر آن را باید از تو بشنوم!

قرآن را اگر تو تفسیر کنی، مایه هدایت می شود، هیچ کس نمی تواند مانند تو پیام های قرآن را برای بشر بیان کند. خوشا روزی که من صدای دلربای تو را بشنوم که برایم قرآن بخوانی و آن را تفسیر کنی.(1)

ص:19


1- 11. . «سَلامٌ عَلی آلِ یاسین، السَّلامُ عَلَیکَ یا داعِیَ اللّه ِ وَرَبّانِیَّ آیاتِهِ، السَّلامُ عَلَیکَ یا بابَ اللّه ِ وَدَیّانَ دینِهِ، السَّلامُ عَلَیکَ یا خَلیفَةَ اللّه ِ وَناصِرَ حَقِّهِ، السَّلامُ عَلَیکَ یا حُجَّةَ اللّه ِ وَدَلیلَ إرادَتِهِ، السَّلامُ عَلَیکَ یا تالِیَ کِتابِ اللّه ِ وَتَرجُمانَهُ»: الاحتجاج ج 2 ص 316، بحار الأنوار ج 53 ص 171، و ج 91 ص 2، و ج 99 ص 81.

ص:20

در جستجوی ذخیره بزرگ خدا

سلام ای ذخیره خدا در روی زمین!

این سخن خدا در قرآن است: (بَقِیَّةُ اللَّهِ خَیرٌ لَّکُم إِن کُنتُم مُّؤمِنِینَ)

اگر شما اهل ایمان هستید بقیّةُ اللّه برایتان بهتر است.(1)

آری! خدا پیامبران زیادی برای هدایت بشر فرستاد. آن ها برای سعادت بشر زحمات زیادی کشیدند، عدّه زیادی از آنان در این راه شهید شدند. اکنون که پیامبران، همه از این دنیا رفته اند و مهمان خدا شده اند، فقط تو تنها یادگار آن ها هستی،

آری! تو بازمانده خدا و ذخیره او در روی زمین هستی. من دیده ام که بعضی افراد، وسایل قیمتی تهیّه کرده و آن را در جایی مطمئن قرار می دهند. آن وسایل، ذخیره های آن ها هستند.

تو هم ذخیره هستی. تو «بقیّة اللّه» هستی!

و این نام چقدر زیباست!

بی جهت نبود که پدر تو را برای شیعیان به این نام معرّفی نمود، آن روزی که

ص:22


1- 12. . هود: 86.

مردی از شهر قم به شهر «سامرا» آمده بود.

او مهمان پدرت بود، نام او، احمد قمّی بود، او به سامرا آمده بود تا بداند امام دوازدهم کیست. او مهمان امام عسکری(علیه السلام) شده بود و نمی دانست چگونه سؤل خود را بپرسد.

بعد از لحظاتی، امام عسکری(علیه السلام) او را صدا زد و گفت: «از آغاز آفرینش دنیا تا به امروز، هیچ گاه دنیا از حجّت خدا خالی نبوده است و تا روز قیامت هم، دنیا بدون حجّت خدا نخواهد بود. نعمت های خدا که بر شما نازل می شود و هر بلایی که از شما دفع می شود به برکت وجود حجّت خداست».(1)

احمد قمّی رو به امام عسکری(علیه السلام) کرد و گفت: «آقای من! امام بعد شما کیست؟».

امام عسکری(علیه السلام) لبخندی زد و از جا برخاست و از اتاق خارج شد و بعد از مدّتی همراه با تو، وارد اتاق شد و چنین گفت: «این پسرم مهدی(علیه السلام) است که سرانجام همه دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد، او امام بعد از من است».(2)

اشک در چشم احمد قمّی حلقه زد، گریه او از سر شوق بود، او نمی دانست چگونه شکر خدا کند که توانسته تو را ببیند.

در این هنگام تو با احمد قمّی چنین سخن گفتی: «اَنا بَقِیّةُ اللّه : من ذخیره خدا هستم».(3)

آن روز تو بیش از سه سال نداشتی، خود را بَقیّةُ اللّه معرّفی کردی، فردا نیز خود را این گونه معرّفی خواهی کرد.

فردای ظهور را می گویم. فردایی که همه جهان در انتظارش است.

وقتی که خدا به تو اجازه ظهور بدهد، به کنار کعبه می آیی. آن روز فرشتگان

ص:23


1- 13. . «یا أحمد بن إسحاق، إنّ اللّه تبارک وتعالی لم یُخلِ الأرض منذ خلق آدم علیه السلام، ولا یخلّیها إلی أن تقوم الساعة من حجّةٍ للّه علی خلقه، به یدفع البلاء عن أهل الأرض، وبه ینزل الغیث، وبه یخرج برکات الأرض...»: کمال الدین وتمام النعمة ص 384، بحار الأنوار ج 52 ص 24، أعلام الوری ج 2 ص 249، کشف الغمّة ج 3 ص 334.
2- 14. . «یا بن رسول اللّه، فمن الإمام والخلیفة بعدک؟ فنهض علیه السلام مسرعاً فدخل البیت، ثمّ خرج وعلی عاتقه غلام کأنّ وجهه القمر لیلة البدر، من أبناء الثلاث سنین، فقال: یا أحمد بن إسحاق، لولا کرامتک علی اللّه عزّ وجلّ وعلی حججه، ما عرضت علیک ابنی هذا، إنّه سمیّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وکنیّه»: نفس المصادر السابقة.
3- 15. . «فنطق الغلام علیه السلام بلسانٍ عربیّ فصیح، فقال: أنا بقیّة اللّه فی أرضه، والمنتقم من أعدائه. فلا تطلب أثراً بعد عین یا أحمد بن إسحاق»: نفس المصادر السابقة.

دسته دسته برای یاری تو می آیند.(1)

جبرئیل با کمال ادب به نزد تو آمده و چنین می گوید: «آقای من! وقت ظهور تو فرا رسیده است».(2)

و تو به کنار درِ کعبه رفته و به خانه توحید تکیه خواهی زد و این آیه را خواهی خواند: «بَقِیَّةُ اللَّهِ خَیرٌ لَّکُم إِن کُنتُم مُّؤمِنِینَ: اگر شما اهل ایمان هستید بقیّةُ اللّه برایتان بهتر است».(3)

آن روز صدای تو در همه دنیا خواهد پیچید: «من بقیّةُ اللّه و حجّت خدا هستم».(4)

* * *

سلام بر تو که پیمان بزرگ خدایی! همان پیمانی که خدا بر آن تأکید زیادی کرده است.

من بر سر آن پیمان بزرگ هستم، پیمانی که خدا از من گرفته است. آن روزی که خدا روح مرا را آفرید، از من پیمان گرفت. من بر تو و بر پدران تو درود می فرستم تا اعلام کنم که بر سر آن پیمان خود هستم.

روزی که خدا هم در قرآن از آن این گونه یاد می کند: «أَلَستُ بِرَبِّکُم قَالُوا بَلَی».(5)

خدا آن روز با همه سخن گفت، او به همه چنین گفت: آیا من خدای شما نیستم؟ همه در جواب گفتند: آری! شهادت می دهیم که تو خدای ما هستی.

ص:23


1- 16. . «إذا قام القائم نزلت ملائکة بدر...»: الغیبة للنعمانی ص 252.
2- 17. . «فیقول له جبرئیل: یا سیّدی ، قولک مقبول وأمرک جائز...»: مختصر بصائر الدرجات ص 182.
3- 18. . هود: 86.
4- 19. . «فإذا خرج أسند ظهره إلی الکعبة واجتمع إلیه ثلاثمئة وثلاثة عشر... فأوّل ما ینطق به هذه الآیة: «بَقیَّةُ اللّه ِ خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنینَ» »: کمال الدین ص 331، بحار الأنوار ج 52 ص 192.
5- 20. . اعراف: 172.

بعد از آن، خدا پیامبران خود را معرّفی کرد و سپس نوبت به معرّفی کسانی رسید که جانشینان پیامبران بودند. خدا آنان را نیز معرّفی کرد، او به همه دستور داد تا از پیامبران و جانشینان آن ها اطاعت کنند.

آن روز خدا از تو سخن گفت. این سخن خدا بود: «من با مهدی، دین خود را یاری خواهم نمود».(1)

آن روز بود که من با نور تو آشنا شدم، تورا شناختم و به مقام تو اعتراف نمودم.

آن روز، من پیامبری محمّد و امامت دوازده امام را پذیرفتم، عهد کردم که از آنان اطاعت کنم.(2)

آری! خدا از من پیمان گرفت، همان گونه که از تو پیمان گرفت و تو پیمان خدا را قبول نمودی. تو عهد کردی که بر مشکلات غیبت صبر کنی، همه تنهایی ها و غربت ها را تحمّل کنی. آری! تو عهد کرده ای که از همه پیامبران و امامان، صبر بیشتری داشته باشی! قلب تو، آماج غم ها و غصّه ها باشد.

خدا به تو خبر داد که تو روزگاری دراز در پس پرده غیبت خواهی بود، در آن روزگار، شیعیان تو به سختی ها و بلاهای زیادی گرفتار می شوند، تو همه آن بلاها را با چشم می بینی و باید صبر کنی!

تو می بینی که دشمنان چه ستم ها می کنند و خون دوستان تو را به زمین می ریزند، قلب تو از آن همه بلاها سخت به درد می آید، امّا تو عهدی با خدای خویش داری که صبر کنی. تو راضی به رضای خدا هستی. صبر تو، صبری زیباست، صبر می کنی تا آن زمانی که خدا خودش به تو اجازه ظهور بدهد.

آن وقت تو به میدان می آیی و همه ظلم و ستم ها را نابود می کنی، و چه شکوهی خواهد داشت آن روز که خدا به تو اجازه ظهور بدهد.

ص:24


1- 21. . «عن زرارة، عن حمران، عن أبی جعفر علیه السلام، قال: إنّ اللّه تبارک وتعالی حیث خلق الخلق خلق ماءً عذباً وماءً مالحاً أُجاجاً، فامتزج الماءان، فأخذ طیناً من أدیم الأرض فعرکه عرکاً شدیداً، فقال لأصحاب الیمین وهم کالذر یدبّون: إلی الجنّة بسلام، وقال لأصحاب الشمال: إلی النار ولا أُبالی، ثمّ قال: ألستُ بربّکم؟ قالوا: بلی شهدنا أن تقولوا یوم القیامة إنّا کنّا عن هذا غافلین، ثمّ أخذ المیثاق علی النبیّین، فقال: ألستُ بربّکم وأنّ هذا محمّدٌ رسولی، وأنّ هذا علیٌّ أمیر المؤنین؟ قالوا: بلی، فثبتت لهم النبوّة وأخذ المیثاق علی أُولی العزم أنّنی ربّکم ومحمّدٌ رسولی، وعلیٌّ أمیر المؤنین، وأوصیاؤ من بعده ولاة أمری وخزّان علمی علیهم السلام، وأنّ المهدی أنتصرُ به لدینی، وأُظهر به دولتی، وأنتقم به من أعدائی، وأُعبد به طوعاً وکرهاً، قالوا: أقررنا یا ربّ وشهدن...»: الکافی ج 2 ص 8، بصائر الدرجات ص 90، مختصر بصائر الدرجات ص 155، المحتضر ص 211، بحار الأنوار ج 26 ص 108، التفسیر الصافی ج 3 ص 324، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 94، مکیال المکارم ج 1 ص 433.
2- 22. . «عن الأصبغ بن نباتة عن علی علیه السلام، قال: أتاه ابن الکوّاء فقال: یا أمیر المؤنین، أخبرنی عن اللّه تبارک وتعالی هل کلّم أحداً من ولد آدم قبل موسی؟ فقال علیّ: قد کلّم اللّه جمیع خلقه برّهم وفاجرهم، وردّوا علیه الجواب، فثقل ذلک علی ابن الکوّاء ولم یعرفه، فقال له: کیف کان ذلک یا أمیر المؤنین؟ فقال له: أوما تقرأ کتاب اللّه إذ یقول لنبیّه: «وَ إِذ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِیءَادَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَأَشهَدَهُم عَلَی أَنفُسِهِم أَلَستُ بِرَبِّکُم قَالُوا بَلَی»، فقد أسمعهم کلامه وردّوا علیه الجواب، کما تسمع فی قول اللّه یا بن الکوّاء «قَالُوا بَلَی»، فقال لهم: إنّی أنا اللّه لا إله إلاّ أنا وأنا الرحمن، فأقرّوا له بالطاعة والربوبیة، ومیّز الرسل والأنبیاء والأوصیاء، وأمر الخلق بطاعتهم، فأقرّوا بذلک فی المیثاق، فقالت الملائکة عند إقرارهم بذلک: شهدنا علیکم یا بنی آدم أن تقولوا یوم القیامة إنّا کنّا عن هذا غافلین»: تفسیر العیّاشی ج 2 ص 41، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 99.

روزی که تو کنار کعبه خواهی بود، فرشتگان برای یاری تو خواهند آمد.(1)

آن روز مسجد الحرام پر از صف های طولانی فرشتگان می شود. جبرئیل با کمال ادب نزد تو می آید و سلام می کند و می گوید: «آقای من ! اکنون دعای شما مستجاب شده است».(2)

و تو رو به آسمان می کنی و با خدای خود چنین سخن می گویی: «بار خدایا! تو را حمد و ستایش می کنم که به وعده خود وفا کردی و من را وارثِ زمین قرار دادی».(3)

و تو یاران خود را صدا می زنی و می گویی: «ای یاران من ! ای کسانی که خدا شما را برای ظهور من ذخیره کرده است به سویم بیایید».

با قدرت خدا، یاران تو، خود را به مسجد الحرام می رسانند. همه آن ها کنار درِ کعبه، دور تو جمع می شوند و با تو بیعت می کنند...

* * *

تو موعودی هستی که خدا وعده آن را به اهل ایمان داده است. خدا وعده داده که سرانجام در روی زمین، بندگان خوب او حکومت کنند و عدالت را برپا کنند. تو همان وعده خدایی هستی!

وقتی خدا اراده کند که تو ظهور کنی، همه پیامبران کنار بیتُ المَعمُور جمع خواهند شد، چه مراسم باشکوهی خواهد بود!

شنیده ام که بیت المعمور، کعبه فرشتگان است و در آسمان چهارم است، همواره هزاران فرشته گرد آن طواف می کنند، «بیتُ المَعمُور» به معنای «خانه آباد» است.(4)

اجازه ظهور تو آنجا صادر می شود و همه دنیا آباد می شود، آری! در روزگاری که

ص:25


1- 23. . الإمام الصادق علیه السلام: «إذا قام القائم نزلت ملائکة بدر...»: الغیبة للنعمانی ص 252.
2- 24. . الإمام الصادق علیه السلام: «فیقول له جبرئیل: یا سیدیّ ، قولک مقبول وأمرک جائز...»: مختصر بصائر الدرجات ص 182.
3- 25. . الإمام الصادق علیه السلام: «... فیمسح یده علی وجهه ویقول: الحمد للّه الذی صدّقنا وعده وأورثناالأرض...»: بحار الأنوار ج 53 ص 6.
4- 26. . الإمام الصادق علیه السلام: «... لأنّها بحذاء بیت المعمور ، وهو مربّع»: علل الشرائع ج 2 ص 398، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 191، بحار الأنوار ج 55 ص 5؛ الإمام السجّاد علیه السلام: «... وجعل لهم البیت المعمور الذی فی السماء الرابعة»: علل الشرائع ج 2 ص 407.

تو از دیده ها پنهان باشی، دنیا خراب و ویران است، امّا وقتی که تو ظهور کنی، دنیا آباد می شود، برای همین، آبادیِ دنیا از کنار خانه آباد (بیتُ المَعمُور) آغاز می شود.

آن شب باشکوه، همه پیامبران در کنار بیتُ المَعمُور جمع می شوند، آدم و نوح و عیسی و موسی و ابراهیم(علیه السلام) و... همه می آیند. گروهی از مؤمنان هم در آنجا خواهند بود. همه نگاه ها به آن سو خیره می ماند. فرشتگان چند منبر نورانی را به سوی «بیتُ المَعمُور» می آورند.(1)

چهار منبر نورانی !

پیامبر، علی، حسن و حسین(علیه السلام) به سوی این منبرها می روند و بالای آن ها می نشینند. شوری در میان این فرشتگان و انبیاء و مؤمنان برپا می شود.

لحظاتی بعد، درهای آسمان گشوده می شود، پیامبر دست های خود را برای دعا رو به آسمان می گیرد، همه فرشتگان و پیامبران نیز با پیامبر هم نوا می شوند.(2)

پیامبر چنین می گوید: «خدایا ! تو وعده دادی که بندگان خوبت را فرمانروای زمین گردانی. دیگر لحظه عمل به آن وعده فرا رسیده است».(3)

سپس پیامبر، علی، حسن و حسین(علیه السلام) در بالای آن منبرها به سجده می روند...

آری! پیامبر با خدا در مورد تو سخن می گوید، تو همان وعده ای هستی که خدا به بندگان خوبش داده است.(4)

و خدا در آن شب، دعای پیامبر را مستجاب می کند و تو در حالی که پرچم عدالت در دست داری به سوی کعبه می شتابی و از کنار کعبه فریاد بر می آوری: من مهدی هستم!

* * *

ص:26


1- 27. . الإمام الصادق علیه السلام: «... نصب لمحمّد وعلیّ والحسن والحسین علیهم السلام منابر من نور عند البیت المعمور...»: الغیبة للنعمانی ص 284، بحار الأنوار ج 52 ص 297.
2- 28. . الإمام الصادق علیه السلام: «... فیصعدون علیها، ویجمع لهم الملائکة والنبیّین والمؤمنین ، ویفتح أبواب السماء...»: بحار لأنوار ج 52 ص 297.
3- 29. . الإمام الصادق علیه السلام: «... یا ربّ ، میعادک الذی وعدت فی کتابک...»: الغیبة للنعمانی ص 284.
4- 30. . الإمام الصادق علیه السلام: «... ثمّ یخرّ محمّد وعلیّ والحسن والحسین سجّداً ، ثمّ یقولون: یا ربّ، اغضب ، فإنّه هتک حریمک...»: بحار الأنوار ج 52 ص 297.

تو همچون مهتاب در تاریکی ها می درخشی و راه را برای ما روشن می کنی، نور تو هدایتگر همه است و هر کس می خواهد به رستگاری رسد باید از نور تو بهره ببرد.

تو صاحب پرچمی هستی که خدا آن را برافراشته می سازد، پرچم تو پرچم فتح و پیروزی است، همان پرچمی که جبرئیل برای پیامبر در جنگ بَدر از آسمان آورد.(1)

آن پرچم تاکنون، فقط دو بار مورد استفاده قرار گرفته است، اوّلین بار زمانی بود که جبرئیل آن پرچم را برای پیامبر آورد و او هم در جنگ بدر آن را باز نمود و لشکر اسلام در آن جنگ به پیروزی بزرگی دست یافت.

پیامبر بعد از جنگ بدر، آن پرچم را جمع کرد و دیگر در هیچ جنگی آن را باز نکرد و تحویل حضرت علی(علیه السلام) داد. آن حضرت نیز فقط در جنگ جَمَل، آن پرچم را باز نمود و دیگر از آن استفاده نکرد.(2)

خدا آن پرچم را برای تو ذخیره کرده است و تو صاحب آن پرچم هستی، و سرانجام روزی آن را به اهتزاز در می آوری.

* * *

خدا علم خویش را به قلب تو نازل کرد و این گونه بود که تو خزانه دار دانش خدا شدی. تو را برگزید و علم غیب را به تو یاد داد.

من شنیده ام که هر کس این علم غیب را بداند، می تواند کارهای بزرگی انجام دهد، شنیده ام که سلیمان(علیه السلام) باخبر شد در کشور «سبا» مردم خورشید را پرستش می کنند. سلیمان متوجّه شد که در آن کشور ملکه ای به نام «بلقیس» حکومت می کند و او هم خورشید را می پرستد و او تختی باشکوه دارد که بر روی آن

ص:27


1- 31. . الإمام الصادق علیه السلام: «وهی رایة رسول اللّه، نزل بها جبرئیل یوم بدر»: الغیبة للنعمانی ص 320، بحار الأنوار ج 19 ص 32.
2- 32. . الإمام الصادق علیه السلام: «لمّا التقی أمیر المؤمنین علیه السلام وأهل البصرة ، نشر الرایة رایة رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، فزُلزلت أقدامهم... فلمّا کان یوم صفّین سألوه نشر الرایة فأبی علیهم ، فتحمّلوا علیه بالحسن والحسین وعمّار بن یاسر، فقال للحسن: یا بنیّ، إنّ للقوم مدّة یبلغونها ، وإنّ هذه الرایة لا ینشرها بعدی إلاّ القائم»: الغیبة للنعمانی ص 320، بحار الأنوار ج 32 ص 21.

جلوس می کند.

سلیمان(علیه السلام) تصمیم گرفت تا زمینه هدایت آن ملکه را فراهم سازد برای همین نامه ای به او نوشت و او را به خداپرستی دعوت کرد.

در یکی از روزها، سلیمان به اطرافیان خود رو کرد و گفت: چه کسی می تواند تخت ملکه سبا را برایم حاضر کند؟

بین سلیمان که در فلسطین حکومت می کرد و بین کشور «سبا» (که در یمن واقع شده بود)، صدها کیلومتر فاصله است، سیلمان می خواست یک نفر تخت آن ملکه را برای او حاضر کند.

آصِف که یکی از بهترین یاران سلیمان بود به سلیمان گفت: من در کمتر از یک چشم بر هم زدن، آن تخت را برای تو حاضر می کنم.

سلیمان نگاه کرد، دید که تخت ملکه در کمتر از یک لحظه در جلوی او قرار گرفته است. همه از کاری که آصِف کرد، تعجّب کردند.

آصِف فقط قسمتی از علم غیب را داشت و توانست کار به آن بزرگی را انجام دهد، امّا خدا به تو همه آن علم غیب را داده است. این لطفی است که خدا در حقّ تو نموده است.(1)

هر کس بخواهد از علم بهره ای داشته باشد، باید درس بخواند و زحمت بکشد تا مقداری علم و دانش را کسب کند، امّا علم و دانش تو با همه فرق می کند، خدا قلب تو را جایگاه علم خودش قرار داده است.

* * *

تو جلوه مهربانی خدا هستی، اگر بخواهم مهربانی خدا را به سوی خود جذب کنم، باید به سوی تو بیایم، زیرا خدا تو را جایگاه رحمت خویش قرار داده است.

ص:28


1- 33. . «وأشهد أنّکم الأئمّة الراشدون المهدیون، المعصومون المکرّمون، المقرّبون المتّقون، الصادقون المصطفون، المطیعون للّه، القوّامون بأمره، العاملون بإرادته، الفائزون بکرامته، اصطفاکم بعلمه، وارتضاکم لغیبه، واختارکم لسرّه»: عیون أخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298؛ «عن سدیر قال: کنت أنا وأبو بصیر ویحیی البزّاز وداود بن کثیر فی مجلس أبی عبد اللّه علیه السلام، إذ خرج إلینا وهو مغضب، فلمّا أخذ مجلسه قال: یا عجباً لأقوامٍ یزعمون أنّا نعلم الغیب! ما یعلم الغیب إلاّ اللّه عزّ وجلّ، لقد هممتُ بضرب جاریتی فلانة، فهربت منّی فما علمت فی أیّ بیوت الدار هی. قال سدیر: فلمّا أن قام من مجلسه وصار فی منزله، دخلت أنا وأبو بصیر ومیسر وقلنا له: جُعلنا فداک، سمعناک وأنت تقول کذا وکذا فی أمر جاریتک، ونحن نعلم أنّک تعلم علماً کثیراً ولا ننسبک إلی علم الغیب. قال: فقال: یا سدیر، ألم تقرأ القرآن؟ قلت: بلی، قال: فهل وجدت فیما قرأت من کتاب اللّه عزّ وجلّ: «قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلمٌ مِّنَ الکِتَ-بِ أَنَا ءَاتِیکَ بِهِ قَبلَ أَن یَرتَدَّ إِلَیکَ طَرفُکَ»؟ قال: قلت: جُعلت فداک قد قرأته، قال: فهل عرفت الرجل؟ وهل علمت ما کان عنده من علم الکتاب؟ قال: قلت: أخبرنی به؟ قال: قدر قطرة من الماء فی البحر الأخضر، فما یکون ذلک من علم الکتاب؟! قال: قلت: جُعلت فداک، ما أقلّ هذا! فقال: یا سدیر، ما أکثر هذا، أن ینسبه اللّه عزّ وجلّ إلی العلم الذی أخبرک به یا سدیر، فهل وجدت فیما قرأت من کتاب اللّه عزّ وجلّ أیضاً: «قُل کَفَی بِاللَّهِ شَهِیدَاً بَینِی وَ بَینَکُم وَ مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتَ-بِ»؟ قال: قلت: قد قرأته جُعلت فداک، قال: أفمن عنده علم الکتاب کلّه أفهم أم من عنده علم الکتاب بعضه؟ قلت: لا، بل من عنده علم الکتاب کلّه. قال: فأومأ بیده إلی صدره وقال: علم الکتاب واللّه کلّه عندنا، علم الکتاب واللّه کلّه عندنا»: الکافی ج 1 ص 257، وراجع بصائر الدرجات ص 233، بحار الأنوار ج 26 ص 197، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 523، غایة المرام ج 4 ص 57.

وقتی خدا می خواهد بر بندگان خود مهربانی کند، خیر و برکتی را بر آنان نازل نماید، آن رحمت را ابتدا نزد تو نازل می کند، زیرا که خداوند تو را واسطه میان خود و بندگانش قرار داده است.

آری! هیچ کس نمی تواند رحمت خدا را به طور مستقیم دریافت دارد، زیرا این لیاقت و شایستگی خاصّی می خواهد که خدا این شایستگی را فقط و فقط به تو داده است.

تو واسطه فیض و رحمت هستی، تو اصل هر رحمتی هستی که بر بندگان خدا نازل می شود.

تو شیعیان خود را بسیار دوست داری و آنان را کمک می کنی، وقتی شیعیان در گرفتاری ها تو را صدا بزنند، به یاریشان می روی، هم در این دنیا و هم در روز قیامت تو آن ها را مدد می کنی، وقتی قیامت برپا شود، آن روز همه مهربانی تو را خواهند دید، وقتی که همه مردم از یکدیگر فرار کنند و هیچ کس پناهی نداشته باشد، تو پناه شیعیان خود خواهی بود.

سلام بر تو ای که تو وعده حتمی خدا هستی!(1)

ص:29


1- 34. . «السَّلامُ عَلَیکَ فی آناءِ لَیلِکَ وَأَطرافِ نَهارِکَ، السَّلامُ عَلَیکَ یا بَقِیَّةَ اللّه ِ فی أَرضِهِ، السَّلامُ عَلَیکَ یا میثاقَ اللّه ِ الَّذی أَخَذَهُ وَوَکَّدَهُ، السَّلامُ عَلَیکَ یا وَعدَ اللّه ِ الَّذی ضَمِنَهُ، السَّلامُ عَلَیکَ أَیُّهَا العَلَمُ المَنصُوبُ، وَالعِلمُ المَصبُوبُ، وَالغَوثُ وَالرَّحمَةُ الواسِعَةُ، وَعداً غَیرَ مَکذوُبٍ»: الاحتجاج ج 2 ص 316، بحار الأنوار ج 53 ص 171، و ج 91 ص 2، و ج 99 ص 81.

ص:30

تنها حقیقت این دنیای خاکی

مهدی جان!

دوست دارم همیشه سلام خویش را هدیه ات کنم، در همه لحظه ها بر تو سلام می کنم.

سلام بر تو زمانی که به امر خدا قیام می کنی، سلام بر تو زمانی که از دیده ها پنهان و در پسِ پرده غیبت هستی.

سلام بر تو هنگامی که قرآن می خوانی و برای دیگران سخن می گویی، سلام بر تو زمانی که نماز می خوانی و با خدای خویش سخن می گویی و به رکوع می روی و در مقابل خدا به سجده می افتی.

سلام بر تو هنگامی که شعار توحید بر زبان جاری می کنی و خدا را به بزرگی یاد می کنی،

سلام بر تو زمانی که حمد و ثنای خدا به جا می آوری!

هر صبح و شام بر تو سلام می کنم.

* * *

من یاد آن روزی هستم که تو به نماز می ایستی و عیسی(علیه السلام) هم همراه تو نماز می خواند. آن روز تو به سرزمین فلسطین می روی، تو با یاران خود به آنجا سفر

ص:31

می کنی و منتظر می شوی تا روز جمعه فرا رسد.

مسیحیان زیادی در این شهر جمع شده اند و منتظرند تا اتّفاق مهمّی روی بدهد. روز جمعه فرا می رسد، اجتماع باشکوهی می شود، نگاه ها به او خیره می ماند.

ابری سفید دیده می شود که جوانی بر فراز آن ابر قرار گرفته است. دو فرشته کنار آن جوان ایستاده اند.(1)

آن ابر به سوی زمین می آید. در «بیت المقدس» غوغایی برپا می شود، آن جوان، عیسی(علیه السلام) است.

عیسی(علیه السلام) به زمین بازگشته است. مسیحیان که از شادی در پوست خود نمی گنجند به طرف او می روند و می گویند که ما همه یاران و انصار تو هستیم. همه منتظرند تا عیسی(علیه السلام) جوابی بدهد، عیسی(علیه السلام) می گوید: «شما یاران من نیستید».(2)

همه مسیحیان تعجّب می کنند. عیسی(علیه السلام)، بدون توجّه به آنان، حرکت می کند.

و تو در محراب «مسجد الأقصی» ایستاده ای و همه یاران، پشت سر تو صف بسته اند و منتظرند تا وقت نماز شود.

عیسی(علیه السلام) به سوی تو می آید، او به تو نزدیک می شود و سلام می کند و با تو دست می دهد.

تو به او رو می کنی و می گویی: «ای عیسی! جلو بایست و امامِ جماعت ما باش».(3)

عیسی(علیه السلام) می گوید: «من به زمین آمده ام تا وزیر تو باشم، نیامده ام تا فرمانده باشم، من نماز خود را پشت سر شما می خوانم».(4)

ص:32


1- 35. . «تحمله غمامة ، واضع یده علی منکب ملکین»: تاریخ مدینة دمشق ج 1 ص 229.
2- 36. . «ثمّ یأتیه النصاری فیقولون: نحن أصحابک، فیقول: کذبتم، بل أصحابی المهاجرون بقیّة أصحاب الملحمة ، فیأتی مجمع المسلمین...»: کتاب الفتن للمروزی ص 347.
3- 37. . «وینزل عیسی بن مریم علیه السلام... فیقول له أمیرهم: یا روح اللّه، تقدّم، صلِّ»: مسند أحمد ج 4 ص 217، تفسیر ابن کثیر ج 1 ص 593، الدرّ المنثور ج 2 ص 243.
4- 38. . «فیقول: بل صلِّ أنت بأصحابک، فقد رضی اللّه عنک، فإنّما بُعثت وزیراً ولم أُبعث أمیراً»: کتاب الفتن للمروزی ص 347.

عیسی در صف اوّل، کنار یاران تو می ایستد، وقتی مسیحیان این منظره را می بینند، گروه زیادی از آنان مسلمان می شوند.

و تو به نماز می ایستی و چه شکوهی دارد این نماز!

سلام من به نماز تو!

* * *

چرا من بارها به نماز تو سلام می کنم؟ چرا فریاد می زنم: سلام بر لحظه ای که تو سجده می کنی؟

من می خواهم بگویم که تو بنده خدا هستی، او را عبادت می کنی و در مقابل او سر به خاک می نهی، خدا مقام تو را گرامی داشته است و تو جز سخن خدا چیزی نمی گویی، هر چه او به تو دستور بدهد، با تمام وجود آن را می پذیری.

من می خواهم این گونه از غلّو و زیاده گویی پرهیز کنم. من می دانم که تو بنده خدا هستی و در مقابل او به خاک می افتی. تو مخلوق خدا هستی، مبادا من در حقّ تو، گزافه بگویم! مبادا به چیزی باور داشته باشم که با یکتاپرستی منافات دارد.

* * *

شنیده ام وقتی هم پا به عرصه گیتی نهادی، سر به سجده نهادی! آری! وقتی تو به دنیا آمدی، بوی خوش بهشت، تمام فضا را فرا گرفت، پرندگانی سفید همچون پروانه، بالای سرِ تو پرواز می کردند و تو سر به سجده نهاده بودی.(1)

بعد از لحظاتی، سر از سجده برداشتی و رو به آسمان نمودی و گفتی: اَشهَدُ اَن لا الهَ الاّ اللّه

وَ اَشهَدُ اَنَّ جَدّی رَسُولُ اللّه...

ص:33


1- 39. . «وسمعتُ هذه الجاریة تذکر أنّه لمّا وُلد السیّد رأت له نوراً ساطعاً قد ظهر منه وبلغ أُفق السماء، ورأت طیوراً بیضاً تهبط من السماء وتمسح أجنحتها علی رأسه ووجهه وسائر جسده ثمّ تطیر، فأخبرنا أبا محمّدٍ علیه السلام بذلک، فضحک ثمّ قال: تلک ملائکة السماء نزلت لتتبرّک به، وهی أنصاره إذا خرج»: کمال الدین ص 431، روضة الواعظین ص 260، الصراط المستقیم للعاملی ج 2 ص 235، بحار الأنوار ج 51 ص 5.

شهادت می دهم که خدایی جز اللّه نیست.

گواهی می دهم که جدّ من، محمّد(صلی الله علیه و آله)، پیامبر خداست و ...(1)

* * *

سلام بر تو هنگامی که صبح فرا می رسد! سلام بر تو هنگامی که شب آغاز می گردد!

شاید یکی سؤل کند چرا به تو سلام خود را این گونه تقدیم می کنم. راز این سلام چیست؟

تو به اذن خدا از آنچه در جهان هستی می گذرد، باخبر هستی، تو شاهد و ناظر بر کردار من هستی.

خدا در قرآن می فرماید:

(وَ قُلِ اعمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُم وَ رَسُولُهُ و وَ المُؤمِنُونَ...).

بگو هر آنچه می خواهید انجام دهید، ولی بدانید که خدا و رسول خدا و مؤنان، عمل شما را می بینند.(2)

امروز منظور از «مؤنان» در این آیه، تو هستی، تو بر آنچه بندگان خدا انجام می دهند، آگاه هستی، اعمال و کردار شما هر روز به من عرضه می شود.(3)

آری! هر صبح و شام، پرونده اعمال من را به نزد تو می آورند، تو به کردار من نگاه می کنی، اگر در آن کارهای زیبا ببینی، خوشحال می شوی، برایم دعا می کنی، امّا اگر من گناهی انجام داده باشم، تو ناراحت می شوی، آخر چرا شیعه من این گونه باشد؟

ص:34


1- 40. . «إذا أنا بالصبیّ علیه السلام ساجداً علی وجهه جاثیاً علی رکبتیه رافعاً سبابتیه نحو السماء، وهو یقول: أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له، وأنّ جدّی رسول اللّه صلی الله علیه و آله، وأنّ أبی أمیر المؤنین. ثمّ عدّ إماماً إماماً إلی أن بلغ إلی نفسه...»: کمال الدین ص 424، روضة الواعظین ص 256، شرح أُصول الکافی ج 7 ص 335، الأنوار البهیة ص 335، أعیان الشیعة ج 2 ص 46، معجم أحادیث الإمام المهدی علیه السلام ج 4 ص 352.
2- 41. . توبه: 105.
3- 42. . «عن موسی بن سیّار قال: کنت مع الرضا علیه السلام وقد أشرف علی حیطان طوس، وسمعت واعیة، فاتّبعتها فإذا نحن بجنازة، فلمّا بصرت بها رأیت سیّدی وقد ثنی رجله عن فرسه ثمّ أقبل نحو الجنازة فرفعها، ثمّ أقبل یلوذ بها کما تلوذ السخلة بأُمّها، ثمّ أقبل علیَّ وقال: یا موسی بن سیّار، من شیّع جنازة ولیٍّ من أولیائنا، خرج من ذنوبه کیوم ولدته أُمّه لا ذنب علیه. حتّی إذا وُضع الرجل علی شفیر قبره رأیت سیّدی قد أقبل فأفرج الناس عن الجنازة حتّی بدا له المیّت، فوضع یده علی صدره ثمّ قال: یا فلان بن فلان، أبشر بالجنّة فلا خوف علیک بعد هذه الساعة. فقلت: جُعلت فداک، هل تعرف الرجل؟ فواللّه إنّها بقعة لم تطأها قبل یومک هذا! فقال علیه السلام لی: یا موسی بن سیّار، أما علمت أنّا معاشر الأئمّة تُعرض علینا أعمال شیعتنا صباحاً ومساءً، فما کان من التقصیر فی أعمالهم سألنا اللّه تعالی الصفح لصاحبه، وما کان من العلوّ سألنا اللّه الشکر لصاحبه»: مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 452، مستدرک الوسائل ج 12 ص 164، بحار الأنوار ج 49 ص 98، جامع أحادیث الشیعة ج 13 ص 307؛ «عن عبد الرحمن بن کثیر عن أبی عبد اللّه علیه السلام، قوله: «وَ قُلِ اعمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُم وَ رَسُولُهُ وَ المُؤمِنُونَ»، قال: هم الأئمّة تُعرض علیهم أعمال العباد کلّ یوم إلی یوم القیامة؛ «عن برید العجلی قال: کنت عند أبی عبد اللّه، فسألته عن قوله تعالی: «اعمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُم وَ رَسُولُهُ وَ المُؤ مِنُونَ»، قال إیّانا عنی؛ «عن معلّی بن خُنیس، عن أبی عبد اللّه علیه السلام، فی قول اللّه تبارک وتعالی: «اعمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُم وَ رَسُولُهُ وَ المُؤمِنُونَ»، قال: هو رسول اللّه صلی الله علیه و آله والأئمّة، تُعرض علیهم أعمال العباد کلّ خمیس؛ «عن المیثمی قال: سألت أبا عبد اللّه علیه السلام عن قول اللّه تعالی: «فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُم وَ رَسُولُهُ وَ المُؤمِنُونَ»، قال: هم الأئمّة»: بصائر الدرجات ص 447، وراجع الکافی ج 1 ص 219، معانی الأخبار ص 392، دعائم الإسلام ج 1 ص 21، جمال الأُسبوع ص 116، سعد السعود ص 98، الفصول المهمّة للحرّ العاملی ج 1 ص 390، تفسیر العیّاشی ج 2 ص 109، تفسیر القمّی ج 1 ص 304، وسائل الشیعة ج 16 ص 107، مستدرک الوسائل ج 12 ص 164، بحار الأنوار ج 23 ص 346، جامع أحادیث الشیعة ج 13 ص 307.

تو دست به دعا برمی داری و برای من استغفار می کنی، رو به آسمان می کنی و می گویی: خدایا! این شیعه من است، شیطان او را فریب داده است، از تو می خواهم از گناهش درگذری!

سلام بر تو آن لحظه ای که برای شیعیانت طلب آمرزش و بخشش می کنی!

سلام بر تو در هر صبح و شام که کردار شیعیان بر تو عرضه می شود.

مولای من! آقای من!

من می دانم گنهکارم، خطاکارم، من با گناهانم قلب شما را به درد می آورم، امّا بدان با همه گناهانم، تو را دوست دارم، آقایی جز تو ندارم، فقط تو را دارم و بس!

برایم دعا کن، دعا کن خدا گناهانم را ببخشد، دعایم کن که شیطان دیگر نتواند فریبم بدهد.

دعایم کن! دعایم کن!

* * *

من بارها و بارها به تو سلام می کنم. آن قدر به تو سلام می کنم تا به من نگاه کنی و لطف تو شامل حالم شود.

سلام بر تو ای که خدا وعده داده است تو را از همه بلاها حفظ کند تا روزگار ظهور تو فرا رسد و تو به امر او قیام کنی.

سلام بر تو ای که همچون پدر برای شیعیان خود دلسوزی می کنی و از هر کس که به سویت بیاید، دستگیری می نمایی، تو پناه شیعیان و فریادرس درماندگان هستی.

تو امام و پیشوای من هستی، تو آرزوی همه هستی، آرزوی همه خوبان!

خوشا به حال من که تو آرزوی من شده ای و من از همه آرزوهای دیگر دل

ص:35

کنده ام، آرزوهای دیگر، سراب هستند، تو تنها حقیقت این دنیای خاکی هستی!

باید در هوای تو باشم، در جستجوی تو باشم، در خیال وصال تو باشم.

وقتی آرزوی انسان بزرگ بشود، خود او هم بزرگ می شود، بعضی ها را می بینم که در آرزویِ ثروت و شهرت و... هستند، ارزش آنان به همان مقدار است، امّا کسی که تو آرزوی او باشی، چقدر ارزش دارد؟ این را فقط خدا می داند.(1)

ص:36


1- 43. . «السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَقُومُ، السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَقعُدُ، السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَقرَأُ وَتُبَیِّنُ، السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُصَلّی وَتَقنُتُ، السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَرکَعُ وَتَسجُدُ، السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُهَلِّلُ وَتُکَبِّرُ، السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَحمَدُ وَتَستَغفِرُ، السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُصبِحُ وَتُمسی، السَّلامُ عَلَیکَ فِی اللَّیلِ إذا یَغشی وَالنهارِ إذا تَجَلّی، السَّلامُ عَلَیکَ أَیُّهَا الإمامُ المَأمُونُ، السَّلامُ عَلَیکَ أَیُّهَا المُقَدَّمُ المَأمُولُ، السَّلامُ عَلَیکَ بِجَوامِعِ السَّلامِ»: الاحتجاج ج 2 ص 316، بحار الأنوار ج 53 ص 171، و ج 91 ص 2، و ج 99 ص 81.

چه کسی حرف اوّل و آخر را می زند؟

مولای من! آقای من!

اکنون می خواهم اعتقادات خود را برایت بیان کنم، من باورهای خود را نزد تو امانت می گذارم.

اشهد ان لا اله الا اللّه. خدایی جز اللّه نیست.

من تو را گواه می گیرم که به خدای یگانه ایمان دارم. من خداپرست هستم و از همه بت ها بیزارم.

هر لحظه بتی می خواهد دل مرا را از آنِ خود کند، دل من باید حرم خدا باشد. من همه بت ها را از وجود خود بیرون می کنم و فقط خدای یگانه را می پرستم.

وقتی می گویم: «لا اله إلاّ اللّه»، در واقع همه بت ها را از دل خود بیرون می کنم. من فقط خدای یگانه را می پرستم.

خدایی را ستایش می کنم که بی نیاز است. او که از چیز دیگری وجود نیافته و وجودش از خودش است.

هیچ کس نمی تواند چگونگی او را بفهمد و آن را بیان کند، در عظمت و بزرگی او، همه اندیشه ها حیران هستند.

او نه می زاید و از کسی هم زاده نشده است. او همسر و فرزند و شریکی ندارد.

ص:37

او زنده ای است که هرگز نمی میرد، توانایی است که هرگز ناتوان نمی گردد، قدرتمندی است که هرگز شکست نمی خورد، بردباری است که عجله نمی کند، او هرگز نابود نمی شود و پایان نمی پذیرد.

خدای من هرگز نیازمند نمی شود، عزیزی است که هرگز ذلیل و خوار نمی شود، دانایی است که هرگز نادان نمی گردد.

او عادل است و هرگز ستم نمی کند، او به بندگان خود عطا و بخشش می کند و هرگز بخل نمی ورزد.

او همه جا هست و لحظه ای از بندگان خود بی خبر نیست. هر چه در جهان هستی هست آفریده اوست و فقط اوست که آفریده نشده است.

فقط اوست که آغازی و پایانی ندارد. قبل از او هیچ آفریده ای نبود و بعد از او نیز هیچ آفریده ای نیست.(1)

خدای من هرگز از آفریده های خود دور نیست، تا من سؤل کنم که او کجاست.

فقط اوست که گذر زمان، او را دگرگون نمی کند، او بزرگواری و ستایش را از آن خود نمود و در بزرگی و عظمت بی همتاست.(2)

* * *

من حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را پیامبر خدا می دانم:

اَشْهَدُ اَنّ محمّداً رَسُولُ اللّه.

شهادت می دهم که محمّد(صلی الله علیه و آله)، بنده خدا و فرستاده اوست. همه زیبایی ها و خوبی ها در وجود خود جای داده است، او پیامبر مهربانی هاست، او نور خدا در آسمان ها و زمین است.

من شهادت می دهم که خدا، محمّد و علی و فاطمه و فرزندان معصوم آنان را

ص:38


1- 44. . «عن محمّد بن أبی عمیر قال: دخلت علی سیّدی موسی بن جعفرٍ علیهماالسلام، فقلت له: یا بن رسول اللّه، علّمنی التوحید، فقال: یا أبا أحمد، لا تتجاوز فی التوحید ما ذکره اللّه - تعالی ذکره - فی کتابه فتهلک، واعلم أنّ اللّه تعالی واحد أحد صمد، لم یلد فیُورَث، ولم یولد فیُشارَک، ولم یتّخذ صاحبةً ولا ولداً ولا شریکاً، وأنّه الحیّ الذی لا یموت، والقادر الذی لا یعجز، والقاهر الذی لا یُغلب، والحلیم الذی لا یعجل، والدائم الذی لا یبید، والباقی الذی لا یفنی، والثابت الذی لا یزول، والغنیّ الذی لا یفتقر، والعزیز الذی لا یذلّ، والعالم الذی لا یجهل، والعدل الذی لا یجور، والجواد الذی لا یبخل، وأنّه لا تقدّره العقول، ولا تقع علیه الأوهام، ولا تحیط به الأقطار، ولا یحویه مکان، ولا تدرکه الأبصار، وهو یدرک الأبصار وهو اللطیف الخبیر، ولیس کمثله شیء وهو السمیع البصیر، «مَا یَکُونُ مِن نَّجوَی ثَلاَثَةٍ إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُم وَ لاَ خَمسَةٍ إِلاَّ هُوَ سَادِسُهُم وَ لاَ أَدنَی مِن ذَ لِکَ وَ لاَ أَکثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُم أَینَ مَا کَانُوا»، وهو الأوّل الذی لا شیء قبله، والآخر الذی لا شیء بعده، وهو القدیم وما سواه مخلوق محدث، تعالی عن صفات المخلوقین علوّاً کبیراً»: التوحید للصدوق ص 76، روضة الواعظین ص 35، خاتمة مستدرک الوسائل ج 5 ص 145، بحار الأنوار ج 4 ص 296.
2- 45. . «إنّ أمیر المؤنین علیه السلام استنهض الناس فی حرب معاویة فی المرّة الثانیة، فلمّا حشد الناس قام خطیباً فقال: الحمد للّه الواحد الأحد الصمد المتفرّد، الذی لا من شیء کان، ولا من شیء خلق ما کان، قدرته بان بها من الأشیاء، وبانت الأشیاء منه، فلیست له صفة تنال، ولا حدّ یضرب له الأمثال، کَلّ دون صفاته تعبیر اللغات، وضلّ هنالک تصاریف الصفات، وحار فی ملکوته عمیقات مذاهب التفکیر، وانقطع دون الرسوخ فی علمه جوامع التفسیر، وحال دون غیبه المکنون حجب من الغیوب، وتاهت فی أدنی أدانیها طامحات العقول فی لطیفات الأُمور، فتبارک اللّه الذی لا یبلغه بعد الهمم، ولا یناله غوص الفطن، وتعالی اللّه الذی لیس له وقت معدود، ولا أجل ممدود، ولا نعت محدود، وسبحان الذی لیس له أوّل مبتدئ، ولا غایة منتهی، ولا آخر یفنی، سبحانه هو کما وصف نفسه، والواصفون لا یبلغون نعته، حدّ الأشیاء کلّها عند خلقه إیّاها إبانةً لها من شبهه وإبانةً له من شبهها، فلم یحلل فیها فیقال: هو فیها کائن، ولم ینأ عنها فیقال: هو منها بائن، ولم یخلُ منها فیقال له أین، لکنّه سبحانه أحاط بها علمه، وأتقنها صنعه، وأحصاها حفظه، لم یعزب عنه خفیات غیوب الهوی، ولا غوامض مکنون ظلم الدجی، ولا ما فی السماوات العلی والأرضین السفلی، لکلّ شیءٍ منها حافظ ورقیب، وکلّ شیءٍ منها بشیءٍ محیط، والمحیط بما أحاط منها اللّه الواحد الأحد الصمد، الذی لم تغیّره صروف الأزمان، ولم یتکادّه صنع شیء کان، إنّما قال لمّا شاء أن یکون: کن فکان، ابتدع ما خلق بلا مثال سبق، ولا تعب ولا نصب، وکلّ صانع شیءٍ فمن شیءٍ صنع، واللّه لا من شیءٍ صنع ما خلق، وکلّ عالمٍ فمن بعد جهلٍ تعلّم، واللّه لم یجهل ولم یتعلّم، أحاط بالأشیاء علماً قبل کونها، فلم یزدد بکونها علماً، علمه بها قبل أن یکوّنها کعلمه بعد تکوینها، لم یکوّنها لشدّة سلطان، ولا خوف من زوالٍ ولا نقصان، ولا استعانة علی ضدٍّ مثاور ولا ندٍّ مکاثر، ولا شریک مکائد، لکن خلائق مربوبون، وعباد داخرون»: الکافی ج 1 ص 134، التوحید للصدوق ص 41، الغارات ج 2 ص 732، بحار الأنوار ج 4 ص 269.

بیش از همه دوست دارد.

آری! خدا مقامی بس بزرگ به آنان داده است، جایگاه آنان از جایگاه همه فرشتگان و مقرّبان بالاتر است.

خدا مقام و جایگاه آنان را برای دیگران بیان کرده است و همه زیبایی ها و خوبی های آن ها را به همه خبر داده است، این پیام خدا برای همه است:

ای فرشتگان من! ای پیامبران من! ای بندگان من! با همه شما هستم، بدانید که من محمّد و آل محمّد را برتری دادم، مقام آن ها از همه و همه بالاتر و والاتر است.

خدا آنان را به بزمِ مخصوص خود راه داده است، و کس دیگری را به آنجا راه نیست، هیچ کس نباید آرزوی رسیدن به آن جایگاه را بنماید که این یک آرزوی دست نایافتنی است.(1)

من به امامت دوازده امام اعتقاد دارم، نه کمتر نه بیشتر. امامان من فقط دوازده نفر هستند که نام آنان چنین است:

امام علی، امام حسن، امام حسین، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام کاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی، امام حسن عسکری، امام مهدی(علیه السلام).

این دوازده نفر، رهبرانی هستند که خدا آنان را به عنوان حجّت خود انتخاب نموده است. آنان از همه لغزش ها و زشتی ها و پلیدی ها به دور هستند، خدا به آنان مقام عصمت را داده است، همه آن ها معصوم هستند و هرگز فکر گناه هم به ذهن خود راه نمی دهند.(2)

* * *

مهدی جان! من تو را امام زمان خود می دانم و اعتقاد دارم که تو حجّت خدا

ص:39


1- 46. . «أنتم الصراط الأقوم، وشهداء دار الفناء، وشفعاء دار البقاء، والرحمة الموصولة، والآیة المخزونة، والأمانة المحفوظة، والباب المبتلی به الناس، من أتاکم نجی، ومن لم یأتکم هلک، إلی اللّه تدعون، وعلیه تدلّون، وبه تؤنون، وله تسلّمون، وبأمره تعملون، وإلی سبیله ترشدون، وبقوله تحکمون، سعد من والاکم، وهلک من عاداکم، وخاب من جحدکم، وضلّ من فارقکم، وفاز من تمسّک بکم، وأمن من لجأ إلیکم، وسلم من صدّقکم، وهُدی من اعتصم بکم، من اتّبعکم فالجنّة مأواه، ومن خالفکم فالنار مثواه، ومن جحدکم کافر، ومن حاربکم مشرک، ومن ردّ علیکم فی أسفل درکٍ من الجحیم، أشهد أنّ هذا سابقٌ لکم فیما مضی، وجارٍ لکم فیما بقی، وأنّ أرواحکم ونورکم وطینتکم واحدة، طابت وطهرت بعضها من بعض، خلقکم اللّه أنواراً فجعلکم بعرشه محدقین، حتّی منّ علینا بکم فجعلکم فی بیوت أذن اللّه أن تُرفع ویُذکر فیها اسمه، وجعل صلواتنا علیکم وما خصّنا به من ولایتکم طیّباً لخلقنا، وطهارةً لأنفسنا، وتزکیةً لنا، وکفّارةً لذنوبنا، فکنّا عنده مسلمین بفضلکم، ومعروفین بتصدیقنا إیّاکم، فبلغ اللّه بکم أشرف محلّ المکرمین، وأعلی منازل المقرّبین، وأرفع درجات المرسلین، حیث لا یلحقه لاحق، ولا یفوقه فائق، ولا یسبقه سابق، ولا یطمع فی إدراکه طامع، حتّی لا یبقی ملکٌ مقرّب، ولا نبیٌّ مرسل، ولا صدّیقٌ ولا شهید، ولا عالمٌ ولا جاهل، ولا دنیٌّ ولا فاضل، ولا مؤنٌ صالحٌ ولا فاجرٌ طالح، ولا جبّارٌ عنید، ولا شیطانٌ مرید، ولا خلقٌ فیما بین ذلک شهید، إلاّ عرّفهم جلالة أمرکم، وعظم خطرکم، وکبر شأنکم، وتمام نورکم، وصدق مقاعدکم، وثبات مقامکم، وشرف محلّکم ومنزلتکم عنده، وکرامتکم علیه، وخاصّتکم لدیه، وقرب منزلتکم منه، بأبی أنتم وأُمّی وأهلی ومالی وأُسرتی»: عیون أخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298.
2- 47. . «أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له، کما شهد لنفسه وشهدت له ملائکته وأُولوا العلم من خلقه، لا إله إلاّ هو العزیز الحکیم، وأشهد أنّ محمّداً عبده المنتجب ورسوله المرتضی، أرسله بالهدی ودین الحقّ لیظهره علی الدین کلّه ولو کره المشرکون، وأشهد أنّکم الأئمّة الراشدون المهدیون المعصومون»: عیون أخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298.

هستی. خدا راه سعادت را برای مردم روشن نمود، به آنان دستور داد تا ولایت تو را قبول کنند و از تو پیروی کنند، هر کس از تو اطاعت کند، اهل بهشت خواهد بود و هر کس با تو دشمنی کند، غضب خدا در انتظار او خواهد بود.(1)

* * *

من بار دیگر بر محمّد و آل محمّد، صلوات و درود می فرستم، و خطاب به شما چنین می گویم:

ای سروران من! شما اوّلین آفریده خدا هستید، خدا آفرینش را با شما آغاز نمود، خدا همه خوبی ها، همه زیبایی ها، همه کمالات را با شما آغاز نمود. شما سبب خلقت جهان هستید، اگر شما نبودید، خدا و آسمان ها و زمین فرشتگان و جهان هستی را خلق نمی کرد.(2)

شما واسطه فیض خدا هستید، وقتی خدا می خواهد به بندگان خود خیر و رحمتی بدهد، ابتدا آن را به وجود شما نازل می کند و بعد به واسطه شما آن خیر به دیگران می رسد.

شما همه کاره جهان هستید، در جهان هستی، حرف اوّل و آخر را شما می زنید، خدا شما را محور قرار داده است، از اوّل هستی شما بوده اید و تا آخر هم شما خواهید بود.

هر کس که با خدا کار دارد باید به درِ خانه شما بیاید، به اذن خدا، شما همیشه و همواره، همه کاره جهان هستی می باشید.

به واسطه شما خدا رحمت خود را بر بندگانش نازل می کند و بلاها را از آنان دور می کند، شما ستون جهان هستی هستید، اگر شما نباشید، زمین و زمان در هم

ص:40


1- 48. . «السلام علی أئمّة الهدی ومصابیح الدجی، وأعلام التقی وذوی النهی، وأُولی الحجی وکهف الوری، وورثة الأنبیاء والمثل الأعلی والدعوة الحسنی، وحجج اللّه علی أهل الدنیا والآخرة والأُولی، ورحمة اللّه وبرکاته»: عیون أخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298.
2- 49. . «ثمّ قال أبو جعفر علیه السلام: فنحن أوّل خلقٍ ابتدأه اللّه، وأوّل خلقٍ عبد اللّه وسبّحه، ونحن سبب خلق الخلق وسبب تسبیحهم وعبادتهم من الملائکة والآدمیین، فبنا عُرف اللّه، وبنا وُحّد اللّه، وبنا عُبد اللّه، وبنا أکرم اللّه من أکرم من جمیع خلقه، وبنا أثاب اللّه من أثاب وعاقب من عاقب»: بحار الأنوار ج 25 ص 20، غایة المرام ج 1 ص 42، «فکنّا أوّل من أقرّ بذلک، ثمّ قال لمحمّد صلی الله علیه و آله: وعزّتی وجلالی وعلوّ شأنی، لولاک ولولا علیّ وعترتکما الهادون المهدیون الراشدون، ما خلقت الجنّة والنار، ولا المکان ولا الأرض ولا السماء، ولا الملائکة ولا خلقاً یعبدنی، یا محمّدً أنت خلیلی وحبیبی وصفیّی وخیرتی من خلقی، أحبّ الخلق إلیَّ، وأوّل من ابتدأت إخراجه من خلقی، ثمّ من بعدک الصدّیق علیّ أمیر المؤنین وصیّک، به أیّدتک ونصرتک، وجعلته العروة الوثقی ونور أولیائی ومنار الهدی، ثمّ هؤاء الهداة المهتدون، من أجلکم ابتدأت خلق ما خلقت، وأنتم خیار خلقی فیما بینی وبین خلقی، خلقتکم من نور عظمتی، واجتجبت بکم عمّن سواکم من خلقی...»: بحار الأنوار ج 25 ص 19، غایة المرام ج 1 ص 41.

می پیچد.

من به «رجعت» شما باور دارم، اعتقاد دارم که شما قبل از قیامت، به دنیا باز می گردید و در این دنیا حکومت می کنید.

«رجعت»، همان زنده شدن دوباره شما می باشد، آری! خدا شما را (قبل از برپا شدن قیامت) زنده خواهد نمود تا بر این دنیا حکومت کنید، آری! باور داشتن به رجعت، نشانه شیعه واقعی بودن است.(1)

من می دانم که قرآن هم از رجعت سخن گفته است. من بارها و بارها این آیه قرآن را خوانده ام: «أَو کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَریَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا...فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ...».(2)

قرآن، داستان عُزَیر (یکی از پیامبران) را برایم بیان می کند، او از شهری عبور کرد که استخوان های مردگان زیادی در آنجا افتاده بود. آن، شهر ویران شده بود.

او مدّتی به آن استخوان ها و جمجمه ها نگاه کرد و با خود گفت: در روز قیامت، خدا چگونه این مردگان را زنده خواهد نمود؟

ص:41


1- 50. . «قال الصادق علیه السلام: لیس منّا من لم یؤمن برجعتنا»: الهدایة للصدوق ص 266، مستدرک الوسائل 14 ص 415، بحار الأنوار ج 53 ص 136، و ج 100 ص 320.
2- 51. . بقره: 259.

در این هنگام، خدا به عزرائیل دستور داد تا جان او را بگیرد، مرگ عُزَیر فرا رسید. صد سال گذشت. خدا بعد از صد سال، دوباره او را زنده کرد، او به سوی شهر خود حرکت کرد، وقتی به شهر خود رسید دید همه چیز تغییر کرده است، آری!صد سال گذشته بود، همسر او از دنیا رفته بود و...

آری! رجعت، همان زنده شدن بعد از مرگ است و قرآن از رجعت و زنده شدن دوباره عُزَیر سخن گفته است.

خدایی که من او را می پرستم به هر کاری تواناست، او وعده داده که بار دیگر شما را به این دنیا باز گرداند و شما در این دنیا حکومت کنید و خدا به وعده های خود عمل می کند.(1)

من می دانم که در روزگار رجعت شرایط عوض خواهد شد، اگر کسی قبل از رجعت کافر باشد، ایمان او در روزگار رجعت قبول نخواهد شد، زیرا در آن هنگام پرده ها کنار می رود و آیات خدا آشکار می شود، انسان ها تا قبل از فرا رسیدن روزگار رجعت، فرصت دارند که حق و حقیقت را انتخاب نمایند.

* * *

مهدی جان! من در اینجا می خواهم باورهای خود را بر زبان بیاورم، آنچه را که به آن اعتقاد دارم بیان کنم:

من باور دارم که مرگ حق است و دیر یا زود از این دنیا سفر خواهم نمود، آری! منزلگاهی است که باید از آن عبور کرد، خوشا به حال کسی که به این دنیا دل

ص:42


1- 52. . حضرت مهدی علیه السلام ظهور می کند ودنیا را از بی عدالتی ها نجات می دهد وبعد از سال ها، شهید می شود. در آن هنگام، امام حسین علیه السلام وبعد از آن همه امامان دیگر وپیامبر به دنیا باز می گردند، این همان روزگار رجعت است. جالب است بدانید در آن زمان، امام مهدی علیه السلام هم به عنوان آخرین امام رجعت خواهد نمود.

نبندد.

من به یاد مرگ می افتم، آن روز که مرا در قبر بنهند و خاک بر روی من بریزند، آن روز تنهای تنها خواهم شد!

افسوس که من این صدا را نمی شنوم: «من خانه تنهایی هستم، من خانه تاریکی هستم».

این صدای قبر من است که هر روز در فضا طنین می اندازد و من آن را نمی شنوم!(1)

آیا من برای تاریکی قبر فکری کرده ام؟ سفری در پیش رو دارم که دیر یا زود فرا می رسد، باید برای خود زاد و توشه ای آماده کنم، آن لحظه ای که همه، مرا تنها می گذارند. همه دوستان و آشنایان، بعد از این که مرا به خاک سپردند به منزل خود باز می گردند و من می مانم و یک دنیا تنهایی و تاریکی !

من به سؤل و جواب در قبر اعتقاد دارم. آن موقعی که دو فرشته نزد من آیند، از من در مورد خدا و دین من سؤل کنند: خدای تو کیست؟ پیامبر تو کیست؟ امام تو کیست؟

در آن لحظه های تنهایی چه خواهم کرد؟

من شنیده ام که اگر کسی اهل ایمان باشد، در آن لحظه ها هیچ غمی به دل ندارد.

وقتی مؤمن را داخل قبر گذاشتند و قبر آن را با خاک پوشاندند، ناگهان قبر او شکافته می شود. دری آشکار می شود و مؤمن نگاهش به آن در خیره می ماند. قبر تاریکِ تاریک است، امّا نوری از آن در به سوی قبر می آید و تمام قبر را روشن می کند .

ص:43


1- 53. . الإمام الصادق علیه السلام: «إنّ للقبر کلاماً فی کلّ یوم، یقول: أنا بیت الغربة ، أنا بیت الوحشة ، أنا بیت الدود ، أنا روضة من ریاض الجنّة ، أو حفرة من حفر النار»: الکافی ج 3 ص 242 ، بحار الأنوار ج 6 ص 267.

این نور، نور چهره زیبای پیامبر می باشد، بوی خوشی به مشام مؤمن می رسد، آری!این بوی خوش پیامبر است.(1)

این پیامبر است که دوستان خود را در سخت ترین لحظه ها تنها نمی گذارد.

* * *

مهدی جان! من باور دارم که بعد از مرگ زنده خواهم شد، من به روز قیامت ایمان دارم، روزی که همه زنده شوند و سر از قبر بردارند.

من چه می دانم که روز قیامت چه روزی است؟ روزی که ترس همه را فراگیرد، هر کسی به فکر خودش باشد، مادر از فرزند خود فرار کند، دوستان همه یکدیگر را فراموش کنند، روزی که تشنگی بیداد کند، آتش جهنّم زبانه کشد...

همه برای حسابرسی فراخوانده شوند، آن روز همه به پرونده های کردار خود نگاه می کنند، می بینند که همه کارهای خوب و بد آن ها با دقّت ثبت شده است.

آن روز، روز حسابرسی است. گروهی که اهل خوبی ها و زیبایی ها بوده اند، به سوی بهشت حرکت می کنند، کسانی هم که در دنیا چیزی جز پلیدی و سیاهی برای خود اندوخته نکرده اند، در عذاب گرفتار می شوند.

* * *

من به «پل صراط» ایمان دارم، روز قیامت، پلی بر روی جهنّم کشیده می شود که به آن «صراط» می گویند، همه باید از آن عبور کنند، اهل ایمان به راحتی و با سلامت از صراط عبور می کنند و بعد از آن به مهمانی بزرگ خدا می روند، آن ها به بهشت جاودان وارد می شوند.

ولی اهل کفر و معصیت نمی توانند از آن عبور کنند، آنان در آتش عذاب گرفتار می شوند، آنان در آتش سقوط می کنند.

ص:44


1- 54. . «عن أبی بصیر قال: قال أبو عبد اللّه علیه السلام فی حدیثٍ:... فإذا وُضع فی قبره ردّ إلیه الروح إلی ورکیه ، ثمّ یُسأل عمّا یعلم، فإذا جاء بما یعلم فُتح له ذلک الباب الذی أراه رسول اللّه صلی الله علیه و آله، فیدخل علیه من نورها وبردها وطیب ریحها...»: الکافی ج 3 ص 130، بحار الأنوار ج 6 ص 197، جامع أحادیث الشیعة ج 3 ص 144، تفسیر نور الثقلین ج 3 ص 555.

در روز قیامت، از «حقّ النّاس» سؤل می کنند، این سؤل در «مِرصاد» خواهد بود، مِرصاد، قسمتی از پل صراط است، در آنجا از «حقّ النّاس» می پرسند، هر کس که به دیگری ظلم کرده باشد و حقّ او را گرفته باشد، باید آنجا جواب بدهد.

اگر امروز حق کسی را پایمال کنم، اگر به آبروی کسی صدمه بزنم، اگر ظلمی به دیگری بنمایم، باید بدانم که در روز قیامت باید جواب بدهم. خدا از «حقّ النّاس» نمی گذرد، باید من در آنجا صاحب حق را راضی کنم!(1)

آری! من به بهشت و جهنّم ایمان دارم، می دانم که اگر درستکار باشم، سرانجام من بهشت خواهد بود و اگر راه خطا بروم و معصیت و گناه خدا را بنمایم، جهنّم در انتظار من است.

بهشت و جهنّم، حقیقت دارد، من امید دارم که عاقبت من ختم به خیر شود، اهل بهشت باشم، من از جهنّم هراس دارم، من از عذاب جهنّم به خدا پناه می برم!

* * *

مهدی جان! خوب می دانم، اگر من بخواهم از عذاب خدا نجات پیدا کنم، باید ولایت تو را قبول کنم، ولایت تو، محورِ سعادت است و رستگاری.

هر کس به بهشت وارد می شود، به خاطر محبّت شماست، رضای شما، رضای خداست، اگر کسی بتواند شما را راضی و خشنود سازد، خدا را راضی ساخته است.

کسی که بفهمد حق با شماست، بداند که خدا ولایت شما را بر او واجب کرده است، امّا از قبول ولایت شما سرباز زند، جایگاهش آتش دوزخ خواهد بود.

آری! کسانی که با شما دشمنی می کنند و با این که می دانند حق با شماست، امّا آن را انکار می کنند، آنان به آتش گرفتار خواهند شد، امّا حساب کسانی که از شما

ص:45


1- 55. . «عن الصادق علیه السلام أنّه قال: المرصاد: قنطرة علی الصراط، لا یجوز عبد بمظلمة»: بحار الأنوار ج 8 ص 64، و ج 72 ص 323، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 351، التفسیر الأصفی ج 2 ص 1440، التفسیر الصافی ج 5 ص 325، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 573.

هیچ نمی دانند و جاهل هستند و اصلاً حق به آن ها نرسیده است، جداست.

* * *

مولای من! من اعتقادات خود را در حضور تو بیان کردم و اکنون تو را گواه می گیرم، از تو می خواهم بر آنچه برای تو گفتم شهادت بدهی.

من تو را دوست دارم! به امامت تو اعتقاد دارم، به قلب من نگاه کنی، ببین که قلب من شیدای توست، عشق تو، تنها سرمایه من است.

من دوستان تو را دوست دارم، با دشمنان تو، دشمن هستم. من رنگ و بوی تو را دارم، من در فکر و اندیشه و احساس و کردار فقط پیرو تو هستم. خوب می دانم که اگر تو را دوست داشته باشم و از دشمنان تو بیزار نباشم، شیعه واقعی شما نیستم.

اگر بخواهم جزء پیروان واقعی تو باشم، باید با دشمنان تو دشمن باشم. آن کسی که تو را دوست دارد و از دشمنان تو بیزار نیست، به دروغ ادّعای محبّت تو می کند، تو این محبّت را از او نمی خری!

من با تو هستم، با غیر تو کار ندارم، به تو ایمان دارم، تو را دوست دارم و ولایت تو را قبول کرده ام، من فقط گوش به فرمان تو هستم، تسلیم تو هستم! پیروی کردن از غیر تو، چیزی جز آتش جهنّم در پی ندارد.

ای خاندان پیامبر! حق و حقیقت همیشه با شما بوده است، هر کجا شما بروید، حق و حقیقت هم همان جاست. شما محور حق و حقیقت هستید. حق چیزی است که شما آن را بپسندید، باطل چیزی است که شما از آن بیزار باشید. به هر چه شما فرمان دهید، آن چیز خوب و زیباست، از هر چه که نهی کنید، آن چیز

ص:46

زشت و پلید است.

من به خدای یگانه ایمان دارم، خدایی که شریک ندارد، من محمّد را پیامبرِ خدا می دانم، به همه شما ایمان دارم.

من به همه شما (از اوّلین نفر تا آخرین نفر شما) اعتقاد دارم، من تسلیم شما هستم و پیروی کامل از شما می کنم، هر چه شما بگویید قبول می کنم.

* * *

مهدی جان! من آمادگی خود را برای یاری تو اعلام می کنم، من آماده ام و منتظرم تا روزگار ظهور تو فرا برسد، روزی که خدا دین خودش را به دست تو زنده خواهد نمود.

من امروز هم به یاری تو اندیشه دارم، تلاش می کنم تا نام و یاد تو را زنده نگه دارم.

هر کسی برای زندگی کردن خویش دلیلی می خواهد، این دلیل زندگی من است: من زنده ام و زندگی می کنم تا سرود مهر تو را سر بدهم و محبّت تو را بر دل های مردم، پیوند زنم.

من سوگند یاد می کنم تا نفس در سینه دارم، عاشقانه از زیبایی آمدنت دم بزنم و دوستان تو را یار راه شوم و سرود جان بخش برپایی دولتت را فریاد زنم.

من در راه رضای تو قدم برمی دارم، یاد تو را زنده نگه می دارم! من این گونه تو را یاری می کنم.

مولای من!

در قلب من، فقط محبّت تو جای دارد و بس! من هیچ کس را به اندازه تو

ص:47

دوست ندارم، من در اشتیاق توام، در آرزوی تو هستم و هرگز چنین اشتیاقی را برای دیگری نداشته ام.

تو در اعماق دل من جای گرفته ای، تو همه جا عزیزِ جان من و امید دل من هستی!

* * *

بار خدایا! من با امام زمان خود سخن گفتم و از عشق و محبّت خود به او پرده برداشتم، من آمادگی خود را برای یاری او اعلام نمودم، اکنون از تو می خواهم تا مرا یاری کنی تا در این راه ثابت قدم بمانم.

تو کاری کن که قلب من برای همیشه از آن امام زمانم باشد، تو کاری کن که من از امام زمان خویش دست برندارم! تو کاری کن من در این راه، ثابت بمانم.(1)

آمین.

ص:48


1- 56. . «أُشهِدُکَ یا مَولایَ أَ نّی أَشهَدُ أَن لا إلهَ إلاَّ اللّه ُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَرَسُولُهُ، لا حَبیبَ إلاّ هُوَ وَأَهلُهُ، وَأُشهِدُکَ یا مَولایَ أَنَّ عَلِیّاً أَمیرَ المُؤمِنینَ حُجَّتُهُ، وَالحَسَنَ حُجَّتُهُ، وَالحُسَینَ حُجَّتُهُ، وَعَلِیَّ بنَ الحُسَینِ، حُجَّتُهُ، وَمُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ حُجَّتُهُ، وَجَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍّ حُجَّتُهُ، وَمُوسَی بنَ جَعفَرٍ حُجَّتُهُ، وَعَلِیَّ بنَ مُوسی حُجَّتُهُ، وَمُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ حُجَّتُهُ، وَعَلِیَّ بنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ، وَالحَسَنَ بنَ عَلِیٍّ حُجَّتُهُ، وَأَشهَدُ أَ نَّکَ حُجَّةُ اللّه ِ، أَنتُمُ الأَوَّلُ وَالآخِرُ، وَأَنَّ رَجعَتَکُم حَقٌّ لا رَیبَ فیها، یَومَ لا یَنفَعُ نَفساً إیمانُها لَم تَکُن آمَنَت مِن قَبلُ أَو کَسَبَت فی إِیمانِها خَیراً، وَأَنَّ المَوتَ حَقٌّ، وَأَنَّ ناکِراً وَنَکیراً حَقٌّ، وَأَشهَدُ أَنَّ النشرَ حَقٌّ، وَالبَعثَ حَقٌّ، وَأَنَّ الصراطَ حَقٌّ، وَالمِرصادَ حَقٌّ، وَالمیزانَ حَقٌّ، وَالحَشرَ حَقٌّ، وَالحِسابَ حَقٌّ، وَالجَنَّةَ وَالنّارَ حَقٌّ، وَالوَعدَ وَالوَعیدَ بِهِما حَقٌّ. یا مَولایَ، شَقِیَ مَن خالَفَکُم، وَسَعِدَ مَن أَط-اعَکُم، فَاشهَد عَلی ما أَشهَدتُکَ عَلَیهِ، وَأَ نَا وَلِیٌّ لَکَ، بَریٔ مِن عَدُوِّکَ، فَالحَقُّ ما رَضیتُمُوهُ، وَالباطِلُ ما أَسخَطتُمُوهُ، وَالمَعروُفُ ما أَمَرتُم بِهِ، وَالمُنکَرُ ما نَهَیتُم عَنهُ، فَنَفسی مُؤمِنَةٌ بِاللّه ِ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ، وَبِرَسُولِهِ، وَبِأَ میرِ المُؤمِنینَ، وَبِکُم یا مَولایَ أَوَّلِکُم وَآخِرِکُم، وَنُصرَتی مُعَدَّةٌ لَکُم، وَمَوَدَّتی خالِصَةٌ لَکُم، آمینَ آمینَ»: الاحتجاج ج 2 ص 316، بحار الأنوار ج 53 ص 171، و ج 91 ص 2، و ج 99 ص 81.

ترجمه زیارت

* اکنون زیارت «آل یاسین» با هم زمزمه می کنیم:

سلام بر آلِ یاسین که همان آل محمّد هستند.

سلام بر تو ای آقای من که مرا به سوی خدا فرا می خوانی و مرا به سوی خدا می بری.

هر کس بخواهد به کمال و رستگاری برسد، باید شاگردی تو را بنماید، همان گونه که فرشتگان همه از تو درس آموخته اند.

سلام بر تو که «بابُ اللّه» هستی! هر کس می خواهد به سوی خدا برود، باید به سوی تو رو کند. سلام بر تو که دین خدا را زنده می کنی.

سلام بر تو که خلیفه خدا و حجّت خدا آسمان ها و زمین هستی. تو جلوه اراده خدا هستی! اگر بخواهم بدانم خدا چه اراده کرده است، کافی است بدانم که تو چه اراده کرده ای. اگر من تو را خوشحال کنم، خدا را خوشحال نموده ام.

تو قاری قرآن هستی و من تفسیر آن را باید از تو بشنوم.

دوست دارم همیشه سلام خویش را هدیه ات کنم، در همه لحظه ها بر تو سلام می کنم.

ص:49

سلام ای ذخیره خدا در روی زمین!

سلام بر تو که پیمان بزرگ خدایی! همان پیمانی که خدا بر آن تأکید زیادی کرده است.

تو موعودی هستی که خدا وعده آن را به اهل ایمان داده است و آن را ضمانت کرده است.

تو راه سعادت را برای ما روشن می کنی، نور تو هدایتگر همه است، تو صاحب پرچمی هستی که خدا آن را برافراشته می سازد.

خدا علم خویش را به قلب تو نازل کرد و این گونه بود که تو خزانه دار علم خدا شدی.

تو جلوه مهربانی خدا هستی، اگر من به دنبال مهربانی خدا هستم، باید به سوی تو بیایم.

مولای من!

سلام بر تو زمانی که به امر خدا قیام می کنی، سلام بر تو زمانی که از دیده ها پنهان و در پسِ پرده غیبت هستی. سلام بر تو هنگامی که قرآن می خوانی و برای دیگران سخن می گویی، سلام بر تو زمانی که نماز می خوانی و با خدای خویش سخن می گویی و به رکوع می روی و در مقابل خدا به سجده می افتی.

سلام بر تو هنگامی که شعار توحید بر زبان جاری می کنی و خدا را به بزرگی یاد می کنی.

سلام بر تو زمانی که حمد و ثنای خدا به جا می آوری و برای شیعیانت طلب بخشش می کنی.

ص:50

من هر صبح و شام بر تو سلام می کنم.

سلام بر تو هنگامی که صبح فرا می رسد! سلام بر تو هنگامی که شب آغاز می گردد!

سلام بر تو ای امام مهربان من! ای که همچون پدر برای شیعیان خود دلسوزی می کنی، تو امام و پیشوای من هستی، تو آرزوی همه خوبان هستی.

من بارها و بارها به تو سلام می کنم. آن قدر به تو سلام می کنم تا به من نگاه کنی و لطف تو شامل حالم شود.

مولای من! آقای من!

من تو را گواه می گیرم که به خدای یگانه ایمان دارم، از همه بت ها بیزارم.

من شهادت می دهم که محمّد، بنده خدا و فرستاده اوست. من شهادت می دهم که خدا، محمّد و علی و فاطمه و فرزندان معصوم آنان را بیش از همه دوست دارد و به آنان مقامی بس بزرگ داده است.

من به امامت دوازده امام اعتقاد دارم، نه کمتر نه بیشتر. امامان من فقط دوازده نفر هستند که نام آنان چنین است: امام علی، امام حسن، امام حسین، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام کاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی، امام حسن عسکری، امام مهدی:.

مولای من!

من تو را امام زمان خود می دانم، و باور دارم که تو حجّت خدا هستی.

ای سروران من! شما اوّلین آفریده خدا هستید، شما همه کاره جهان هستید، در جهان، حرف اوّل و آخر را شما می زنید، خدا شما را محور قرار داده است، از

ص:51

اوّل هستی شما بوده اید و تا آخر هم شما خواهید بود.

من به «رجعت» شما باور دارم، اعتقاد دارم که شما قبل از قیامت، به دنیا باز می گردید و در این دنیا حکومت می کنید.

من می دانم که در روزگار رجعت شرایط عوض خواهد شد، اگر کسی قبل از رجعت کافر باشد، ایمان او در روزگار رجعت قبول نخواهد شد، زیرا در آن هنگام پرده ها کنار می رود و آیات خدا آشکار می شود، انسان ها تا قبل از فرا رسیدن روزگار رجعت، فرصت دارند که حق و حقیقت را انتخاب نمایند.

من باور دارم که مرگ حق است، سؤل و جواب در قبر حق است، من به روز قیامت ایمان دارم، روزی که همه زنده می شوند و سر از قبر بردارند. آن روز، روز حسابرسی است. در روز قیامت، از «حقّ النّاس» سؤل می کنند، حقّ النّاس، همان حقوق دیگران است، حقوقی مردمی که با آنان زندگی می کنم.

من به «پل صراط» ایمان دارم، پلی که در روز قیامت بر روی جهنّم کشیده می شود تا همه از روی آن عبور کنند. در روز قیامت، از «حقّ الناس» سؤل می کنند، این سؤل در «مِرصاد» خواهد بود. بهشت و جهنّم، حقیقت دارد، من امید دارم که عاقبت من ختم به خیر شود، اهل بهشت باشم، من از جهنّم هراس دارم، من از عذاب جهنّم به خدا پناه می برم.

آقای من! محورِ سعادت و رستگاری، همان ولایت توست.

هر کس که به بهشت وارد می شود، به خاطر محبّت شماست، رضای شما، رضای خداست، اگر کسی بتواند شما را راضی و خشنود سازد، خدا را راضی ساخته است. هر کس با شما مخالفت کند، آتش در انتظار اوست.

ص:52

مولای من!

من اعتقادات خود را در حضور تو بیان کردم و اکنون تو را گواه می گیرم، از تو می خواهم بر آنچه برای تو گفتم شهادت بدهی.

من تو را دوست هستم! به ولایت و امامت تو اعتقاد دارم، به قلب من نگاه کنی، ببین که قلب من شیدای توست، عشق تو، تنها سرمایه من است.

من دوستان تو را دوست دارم، با دشمنان تو، دشمن هستم.

شما محور حق و حقیقت هستید. حق چیزی است که شما آن را بپسندید، باطل چیزی است که شما از آن بیزار باشید. به هر چه شما فرمان دهید، آن چیز خوب و زیباست، از هر چه که نهی کنید، آن چیز زشت و پلید است.

من به خدای یگانه ایمان دارم، خدایی که شریک ندارد، من محمّد را پیامبرِ خدا می دانم، به همه شما ایمان دارم.

من به همه شما (از اوّلین نفر تا آخرین نفر شما) اعتقاد دارم، من تسلیم شما هستم و پیروی کامل از شما می کنم، هر چه شما بگویید قبول می کنم.

من آمادگی خود را برای یاری تو اعلام می کنم، من آماده ام و منتظرم تا روزگار ظهور تو فرا برسد، روزی که خدا دین خودش را به دست تو زنده خواهد نمود.

در قلب من، فقط محبّت تو جای دارد و بس! من هیچ کس را به اندازه تو دوست ندارم.

بار خدایا! من با امام زمان خود سخن گفتم و از عشق و محبّت خود به او پرده برداشتم، من آمادگی خود را برای یاری او اعلام نمودم، اکنون از تو می خواهم تا مرا یاری کنی تا در این راه ثابت قدم بمانم.

ص:53

ص:54

ترجمه دعای بعد از زیارت

* بعد از خواندن زیارت «آل یاسین»، این دعا را خوانده می شود:(1)

بار خدایا! از تو می خواهم بر محمّد، فرستاده خودت درود بفرستی، محمّد، پیامبر مهربانی ها و روشن کننده راه توست.

از تو می خواهم که قلب مرا با نور ایمان روشن کنی، توفیق دهی تا جز خوبی ها اندیشه نکنم.

تو کاری کن که هر وقت می خواهم کاری انجام بدهم، ابتدا در مورد آن آگاهی کسب کنم، قدرتم بده تا بتوانم اعمال خوب انجام بدهم، توفیقم بده تا همواره راست بگویم و از دروغ دوری کنم.

بار خدایا! تو بصیرت و آگاهی در دین را به من کرم نما تا مبادا در راه دین تو، فریب فتنه ها را بخورم.

کاری کن تا چشم من از در هر چیز، آثار عظمت و بزرگی تو را ببیند و گوش من، حکمت و سخنان پندآموز بشنود.

به قلب من نظر کن و آن را جایگاه محبّت محمّد و آل محمّد قرار بده، تو

ص:55


1- 57. . متن عربی این دعا، چند صفحه بعد ذکر شده است.

ظرف مرا از مهر و ولای آنان چنان پر کن که دیگر جایی برای محبّت غیر آنان نماند، به آنجا برسم که فرزند و همسر و دوست خود را به خاطر آنان دوست داشته باشم، آن فرزندی برای من عزیر باشد که ولای آنان را داشته باشد، آن دوستی برای من گرامی باشد که عشق آنان را به دل داشته باشد...

خدایا! تو مرا به این خواسته هایم برسان تا در لحظه جان دادن، در آغوش مهربانی تو باشم و به عهد و پیمان خود وفا کرده باشم.

بار خدایا! بر مهدی(علیه السلام) درود و صلوات بفرست، او که حجّت و خلیفه تو در روی زمین است، همان که همه مردم را به سوی تو می خواند.

مهدی همان کسی است عدالت را در زمین برقرار می کند، او به امر تو قیام می کند و مردم را به سوی تو فرا می خواند، او آقای اهل ایمان است. او کفر و بت پرستی را نابود خواهد نمود.

او تاریکی ها را از بین می برد و حق و حقیقت را روشن می کند. همه سخنان او حکمت و صدق است. او جلوه کاملی از نور تو در روی زمین است، او فقط به فرمان تو عمل کند و از عظمت و بزرگی تو در خوف است.

او همچون دوستی دلسوز برای همه است، او کشتی نجات است، او پرچم هدایت است، او روشنیِ چشم همه است، اوست که دنیای تیره و تار را روشن می کند. وقتی که دنیا پر از ظلم شود، او قیام خواهد نمود و همه جا را پر از عدل و داد می کند.

خدایا! بر مهدی(علیه السلام) صلوات و درود بفرست، همان که فرزندِ امامان پاک است. تو بر همه بندگانت دستور دادی تا از آن خاندان پیروی نمایند و حق آنان را مراعات کنند و آنان را از هر پلیدی و زشتی پاک نمودی.

ص:56

تو مهدی(علیه السلام) را یاری کن و با یاری او، دین خودت را نصرت ببخش.

دوستان مهدی(علیه السلام)، دوستان تو هستند، آنان در روزگار غیبت گرفتار شده اند، تو اگر مهدی(علیه السلام) را یاری کنی، در واقع همه دوستان خودت را یاری کرده ای، پس نصرت خودت را برای مهدی(علیه السلام) بفرست و او را یاری کن!

ما را هم در گروه یاران مهدی(علیه السلام) قرار بده!

وجود مهدی(علیه السلام) را از شر هر ستمگری حفظ نما و هر بلایی را از او دور کن! تو خودت حافظ جان او باش!

هر چه زودتر عدالت را به دست او در دنیا برقرار کن!

یاران مهدی(علیه السلام) را یاری کن، دشمنان او را نابود نما و به دست او همه ستمگران را به خاک ذلّت بنشان، همه کافران و گمراهان را به دست او به سزای اعمالشان برسان!

خدایا! مرا از یاران مهدی قرار بده، آنان که شیعه او هستند و از او پیروی می کنند و گوش به فرمان او هستند.

خدایا! آل محمّد(صلی الله علیه و آله) آرزوی بس بزرگ به دل دارند، آن ها چشم انتظار ظهور مهدی(علیه السلام) هستند، خدایا! ظهور مولایم را نزدیک گردان، همان روزی که آل محمّد به آرزوی خود می رسند.

خدایا! دشمنان آل محمّد(صلی الله علیه و آله) از ظهور مهدی(علیه السلام) در هراس بوده و هستند، آنان ستم های زیادی به این خاندان نموده اند، آن ها می دانند که روز ظهور، روز انتقام است، روزی که خدا انتقام مظلومان را خواهد گرفت. عمر مرا طولانی کن تا با چشم خود ببینم که دشمنان آل محمّد به چه سرنوشتی دچار خواهند شد.

من آن روزی را فراموش نمی کنم که عُمَر، خلیفه دوم به سوی خانه فاطمه آمد

ص:57

و فریاد زد: «بروید هیزم بیاورید» .(1)

عدّه ای با هیزم به سوی او آمدند، آن روز او شعله آتشی در دست داشت و دستور داد: «این خانه را با اهل آن به آتش بکشید» .(2)

هنوز چند روزی از رحلت پیامبر نگذشته بود. آیا آنان فراموش کردند که پیامبر بارها فرموده بود: «فاطمه پاره تن من است».(3)

سپس او هیزم ها را آتش زد، درِ خانه نیم سوخته شد . عُمَر جلو آمد و لگد محکمی به در زد .(4)

و فاطمه(علیها السلام) پشت در ایستاده بود . . .فاطمه(علیها السلام) بین در و دیوار قرار گرفت ، صدای ناله اش بلند شد ...

من در انتظار روزی هستم که مهدی(علیه السلام) ظهور کند و به شهر مدینه بیاید، در آن روز او از دشمنان مادر مظلومش انتقام خواهد گرفت. اگر دیروز نامردهایی، درِ خانه فاطمه را آتش زدند، امروز به امر خدا، آنان زنده می شوند تا محاکمه شوند و در آتشی بس بزرگ سوزانده شوند...(5)

تو خدای یگانه هستی، از تو می خواهم که دعایم را مستجاب کنی، من آرزوی بزرگی را از تو خواستم و می دانم که تو بر آن قادر و توانا هستی. تو را صدا می زنم و می گویم:

اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج

آمین یا ربَّ العالمین.

ص:58


1- 58. . «وقلت لخالد بن الولید: أنت ورجالک هلمّوا فی جمع الحطب...»: بحار الأنوار ج 28 ص 293 ، بیت الأحزان ص 120.
2- 59. . «... کنت ممّن حمل الحطب مع عمر إلی باب فاطمة حین امتنع علیٌّ وأصحابه عن البیعة»: بحار الأنوار ج 28 ص 339؛ «فجاء عمر ومعه قبس ، فتلقّته فاطمة علی الباب، فقالت فاطمة : یا بن الخطّاب ! أتراک محرّقا علیَّ بابی ؟ قال : نعم !» : أنساب الأشراف ج 2 ص 268 ، بحار الأنوار ج 28 ص 389 ؛ «فقال عمر بن الخطّاب: اضرموا علیهم البیت ناراً...»: الأمالی للمفید ص 49 ، بحار الأنوار ج 28 ص 231 ؛ «وکان یصیح: احرقوا دارها بمن فیها، وما کان فی الدار غیر علیٍّ والحسن والحسین»: الملل والنحل ج 1 ص 57.
3- 60. . «فاطمةٌ بضعةٌ منّی، یؤینی ما آذاها»: مسند أحمد ج 4 ص 5 ، صحیح مسلم ج 7 ص 141 ، سنن الترمذی ج 5 ص 360 ، المستدرک ج 3 ص 159 ، أمالی الحافظ الإصفهانی ص 47 ، شرح نهج البلاغة ج 16 ص 272 ، تاریخ مدینة دمشق ج 3 ص 156 ، تهذیب الکمال ج 35 ص 250 ؛ «فاطمةٌ بضعةٌ منّی، یریبنی ما رابها، ویؤینی ما آذاها»: المعجم الکبیر ج 22 ص 404 ، نظم درر السمطین ص 176 ، کنز العمّال ج 12 ص 107 ، وراجع: صحیح البخاری ج 4 ص 210 ، 212 ، 219 ، سنن الترمذی ج 5 ص 360 ، مجمع الزوائد ج 4 ص 255 ، فتح الباری ج 7 ص 63 ، مسند أبی یعلی ج 13 ص 134 ، صحیح ابن حبّان ج 15 ص 408 ، المعجم الکبیر ج 20 ص 20 ، الجامع الصغیر ج 2 ص 208 ، فیض القدیر ج 3 ص 20 و ج 4 ص 215 و ج 6 ص 24 ، کشف الخفاء ج 2 ص 86 ، الإصابة ج 8 ص 265 ، تهذیب التهذیب ج 12 ص 392 ، تاریخ الإسلام للذهبی ج 3 ص 44 ، البدایة والنهایة ج 6 ص 366 ، المجموع للنووی ج 20 ص 244 ، تفسیر الثعلبی ج 10 ص 316 ، التفسیر الکبیر للرازی ج 9 ص 160 و ج 20 ص 180 و ج 27 ص 166 و ج 30 ص 126 و ج 38 ص 141 ، تفسیر القرطبی ج 20 ص 227 ، تفسیر ابن کثیر ج 3 ص 267 ، تفسیر الثعالبی ج 5 ص 316 ، تفسیر الآلوسی ج 26 ص 164 ، الطبقات الکبری لابن سعد ج 8 ص 262 ، أُسد الغابة ج 4 ص 366 ، تهذیب الکمال ج 35 ص 250 ، تذکرة الحفّاظ ج 4 ص 1266 ، سیر أعلام النبلاء ج 2 ص 119 و ج 3 ص 393 و ج 19 ص 488 ، إمتاع الأسماع ج 10 ص 273، 283 ، المناقب للخوارزمی ص 353 ، ینابیع المودّة ج 2 ص 52 و 53، 58، 73 ، السیرة الحلبیة ج 3 ص 488 ، الأمالی للصدوق ص 165 ، علل الشرائع ج 1 ص 186 ، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 4 ص 125 ، الأمالی للطوسی ص 24 ، النوادر للراوندی ص 119 ، کفایة الأثر ص 65 ، شرح الأخبار ج 3 ص 30 ، تفسیر فرات الکوفی ص 20 ، الإقبال بالأعمال ج 3 ص 164 ، تفسیر مجمع البیان ج 2 ص 311 ، بشارة المصطفی ص 119 بحار الأنوار ج 29 ص 337 و ج 30 ص 347، 353 و ج 36 ص 308 و ج 37 ص 67.
4- 61. . «فضرب عمر الباب برجله فکسره، وکان من سعف، ثمّ دخلوا، فأخرجوا علیّاً علیه السلام ملبیاً...»: تفسیر العیّاشی ج 2 ص 67 ، بحار الأنوار ج 28 ص 227 .
5- 62. . الإمام الباقر علیه السلام: «ثمّ یدخل المسجد فینقص الحائط حتّی یضعه إلی الأرض... وذلک الحطب عندنا نتوارثه»: دلائل الإمامة ص 455.

متن زیارت «آل یاسین»

بِسمِ اللَّهِ الرَّحمَ-نِ الرَّحِیمِ

سَلامٌ عَلی آلِ یاسین، السَّلامُ عَلَیکَ یا داعِیَ اللّه ِ وَرَبّانِیَّ آیاتِهِ، السَّلامُ عَلَیکَ یا بابَ اللّه ِ وَدَیّانَ دینِهِ، السَّلامُ عَلَیکَ یا خَلیفَةَ اللّه ِ وَناصِرَ حَقِّهِ، السَّلامُ عَلَیکَ یا حُجَّةَ اللّه ِ وَدَلیلَ إرادَتِهِ، السَّلامُ عَلَیکَ یا تالِیَ کِتابِ اللّه ِ وَتَرجُمانَهُ.

السَّلامُ عَلَیکَ فی آناءِ لَیلِکَ وَأَطرافِ نَهارِکَ.

السَّلامُ عَلَیکَ یا بَقِیَّةَ اللّه ِ فی أَرضِهِ، السَّلامُ عَلَیکَ یا میثاقَ اللّه ِ الَّذی أَخَذَهُ وَوَکَّدَهُ، السَّلامُ عَلَیکَ یا وَعدَ اللّه ِ الَّذی ضَمِنَهُ، السَّلامُ عَلَیکَ أَیُّهَا العَلَمُ المَنصُوبُ، وَالعِلمُ المَصبُوبُ، وَالغَوثُ وَالرَّحمَةُ الواسِعَةُ، وَعداً غَیرَ مَکذوُبٍ.

السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَقُومُ، السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَقعُدُ، السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَقرَأُ وَتُبَیِّنُ، السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُصَلّی وَتَقنُتُ، السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَرکَعُ وَتَسجُدُ، السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُهَلِّلُ وَتُکَبِّرُ، السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَحمَدُ

ص:59

وَتَستَغفِرُ، السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُصبِحُ وَتُمسی.

السَّلامُ عَلَیکَ فِی اللَّیلِ إذا یَغشی وَالنَّهارِ إذا تَجَلّی.

السَّلامُ عَلَیکَ أَیُّهَا الإمامُ المَأمُونُ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا المُقَدَّمُ المَأمُولُ، السَّلامُ عَلَیْکَ بِجَوامِعِ السَّلامِ.

أُشهِدُکَ یا مَولایَ أَ نّی أَشهَدُ أَن لا إلهَ إلاَّ اللّه ُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَرَسُولُهُ، لا حَبیبَ إلاّ هُوَ وَأَهلُهُ، وَأُشهِدُکَ یا مَولایَ أَنَّ عَلِیّاً أَمیرَ المُؤمِنینَ حُجَّتُهُ، وَالحَسَنَ حُجَّتُهُ، وَالحُسَینَ حُجَّتُهُ، وَعَلِیَّ بنَ الحُسَینِ حُجَّتُهُ، وَمُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ حُجَّتُهُ، وَجَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍّ حُجَّتُهُ، وَمُوسَی بنَ جَعفَرٍ حُجَّتُهُ، وَعَلِیَّ بنَ مُوسی حُجَّتُهُ، وَمُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ حُجَّتُهُ، وَعَلِیَّ بنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ، وَالحَسَنَ بنَ عَلِیٍّ، حُجَّتُهُ.

وَأَشهَدُ أَ نَّکَ حُجَّةُ اللّه ِ، أَنتُمُ الأَوَّلُ وَالآخِرُ، وَأَنَّ رَجعَتَکُم حَقٌّ لا رَیبَ فیها، یَومَ لا یَنفَعُ نَفساً إیمانُها لَم تَکُن آمَنَت مِن قَبلُ أَو کَسَبَت فی إیمانِها خَیراً.

وَأَنَّ المَوتَ حَقٌّ، وَأَنَّ ناکِراً وَنَکیراً حَقٌّ، وَأَشهَدُ أَنَّ النَّشرَ حَقٌّ، وَالبَعثَ حَقٌّ، وَأَنَّ الصِّراطَ حَقٌّ، وَالمِرصادَ حَقٌّ، وَالمیزانَ حَقٌّ، وَالحَشرَ حَقٌّ، وَالحِسابَ حَقٌّ، وَالجَنَّةَ وَالنّارَ حَقٌّ، وَالوَعدَ وَالوَعیدَ بِهِما حَقٌّ، یا مَولایَ شَقِیَ مَن خالَفَکُم، وَسَعِدَ مَن أَط-اعَکُم.

ص:60

فَاشهَد عَلی ما أَشهَدتُکَ عَلَیهِ، وَأَ نَا وَلِیٌّ لَکَ بَریٔ مِن عَدُوِّکَ، فَالحَقُّ ما رَضیتُمُوهُ، وَالباطِلُ ما أَسخَطتُمُوهُ، وَالمَعروُفُ ما أَمَرتُم بِهِ، وَالمُنکَرُ ما نَهَیتُم عَنهُ.

فَنَفسی مُؤمِنَةٌ بِاللّه ِ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ، وَبِرَسُولِهِ، وَبِأَمیرِ المُؤمِنینَ، وَبِکُم یا مَولایَ أَوَّلِکُم وَآخِرِکُم، وَنُصرَتی مُعَدَّةٌ لَکُم، وَمَوَدَّتی خالِصَةٌ لَکُم، آمینَ آمینَ.

* سپس این دعا را می خوانی:

أَللّ-هُمَّ إنّی أَسأَلُکَ أَن تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ نَبِیِّ رَحمَتِکَ وَکَلِمَةِ نُورِکَ، وَأَن تَملَأَ قَلبی نُورَ الیَقینِ، وَصَدری نُورَ الإیمانِ، وَفِکری نُورَ النِّیّاتِ، وَعَزمی نُورَ العِلمِ، وَقُوَّتی نُورَ العَمَلِ، وَلِسانی نُورَ الصِّدقِ، وَدینی نُورَ البَصآئِرِ مِن عِندِکَ، وَبَصَری نُورَ الضِّیاءِ، وَسَمعی نُورَ الحِکمَةِ، وَمَوَدَّتی نُورَ المُوالاةِ لِمُحَمَّدٍ وَآلِهِ عَلَیهِمُ السَّلامُ، حَتّی أَلقاکَ وَقَد وَفَیتُ بِعَهدِکَ وَمیثاقِکَ، فَتُغَشّیَنی رَحمَتُکَ یا وَلِیُّ یا حَمیدُ.

أَللّ-هُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ حُجَّتِکَ فی أَرضِکَ، وَخَلیفَتِکَ فی بِلادِکَ، وَالدّاعی إلی سَبیلِکَ، وَالقآئِمِ بِقِسطِکَ، وَالثّائِرِ بِأَمرِکَ، وَلِیِّ المُؤمِنینَ، وَبَوارِ الکافِرینَ، وَمُجَلِّی الظُّلمَةِ، وَمُنیرِ الحَقِّ، وَالنّاطِقِ بِالحِکمَةِ وَالصِّدقِ، وَکَلِمَتِکَ التّامَّةِ فی أَرضِکَ، المُرتَقِبِ الخائِفِ، وَالوَلِیِّ النّاصِحِ، سَفینَةِ النَّجاةِ،

ص:61

وَعَلَمِ الهُدی، وَنُورِ أَبصارِ الوَری، وَخَیرِ مَن تَقَمَّصَ وَارتَدی، وَمُجَلِّی العَمی، الَّذی یَملَأُ الأَرضَ عَدلاً وَقِسطاً کَما مُلِئَت ظُلماً وَجَوراً، إنَّکَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ.

أَللّ-هُمَّ صَلِّ عَلی وَلِیِّکَ وَابنِ أَولِیآئِکَ، الَّذینَ فَرَضتَ طاعَتَهُم، وَأَوجَبتَ حَقَّهُم، وَأَذهَبتَ عَنهُمُ الرِّجسَ، وَطَهَّرتَهُم تَطهیراً.

أَللّ-هُمَّ انصُرهُ وَانتَصِر بِهِ لِدینِکَ، وَانصُر بِهِ أَولِیاءَکَ وَأَولِیاءهُ، وَشیعَتَهُ وَأَنصارَهُ، وَاجعَلنا مِنهُم.

أَللّ-هُمَّ أَعِذهُ مِن شَرِّ کُلِّ باغٍ وَطاغٍ، وَمِن شَرِّ جَمیعِ خَلقِکَ، وَاحفَظهُ مِن بَینَ یَدَیهِ وَمِن خَلفِهِ، وَعَن یَمینِهِ وَعَن شِمالِهِ، وَاحرُسهُ وَامنَعهُ مِن أَن یُوصَلَ إلَیهِ بِسُوءٍ، وَاحفَظ فیهِ رَسُولَکَ وَآلَ رَسُولِکَ.

وَأَظهِر بِهِ العَدلَ، وَأَیِّدهُ بِالنَّصرِ، وَانصُر ناصِریهِ، وَاخذُل خاذِلیهِ، وَاقصِم قاصِمیهِ، وَاقصِم بِهِ جَبابِرَةَ الکُفرِ، وَاقتُل بِهِ الکُفّارَ وَالمُنافِقینَ، وَجَمیعَ المُلحِدینَ حَیثُ کانُوا، مِن مَشارِقِ الأَرضِ وَمَغارِبِها، بَرِّها وَبَحرِها.

وَاملَأ بِهِ الأَرضَ عَدلاً، وَأَظهِر بِهِ دینَ نَبِیِّکَ صَلَّی اللّه ُ عَلَیهِ وَآلِهِ.

وَاجعَلنِی اللّهُمَّ مِن أَنصارِهِ وَأَعوانِهِ، وَأَتباعِهِ وَشیعَتِهِ، وَأَرِنی فی آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِمُ السَّلامُ ما یَأمُلُونَ، وَفی عَدُوِّهِم ما یَحذَروُنَ، إلهَ الحَقِّ آمینَ، یا ذَا الجَلالِ وَالإکرامِ، یا أَرحَمَ الرّاحِمینَ.

ص:62

پی نوشت ها

(1) . عن محمّد بن عبد اللّه بن جعفر الحمیری قال: خرج التوقیع من الناحیة المقدّسة حرسها اللّه، بعد المسائل: "بِسمِ اللّه ِ الرحمن الرَّحیم، لا لِأَمرِهِ تَعقِلُونَ، وَلا مِن أَولِیائِهِ تَقبَلُونَ، حِکمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغنِی النُّذُرُ، السَّلامُ عَلَینا وَعَلی عِبادِ اللّه ِ الصّالِحینَ". إذا أردتم التوجّه بنا إلی اللّه وإلینا فقولوا کما قال اللّه: سَلامٌ عَلی آلِ یس، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا داعِیَ اللّه ِ وَرَبّانِیَّ آیاتِهِ...: الاحتجاج ج 2 ص 316، بحار الأنوار ج 53 ص 171، و ج 91 ص 2، و ج 99 ص 81.

(2) . «عن جابر عن أبی جعفرٍ علیه السلام، قال: کان اللّه ولا شیء غیره، فأوّل ما ابتدأ من خلق خلقه أن خلق محمّداً، وخلقنا أهل البیت معه من نور عظمته، فأوقفنا أظلّة خضراء بین یدیه، حیث لا سماء ولا أرض ولا مکان، ولا لیل ولا نهار»: بحار الأنوار ج 3 ص 307؛ «أوّل ما خلق اللّه نور نبیّک یا جابر»: کشف الخفاء ج 1 ص 265، تفسیر الآلوسی ج 1 ص 51، ینابیع المودّة ج 1 ص 56، بحار الأنوار ج 15 ص 24؛ «عن مرازم عن أبی عبد اللّه علیه السلام، قال: قال اللّه تبارک وتعالی: یا محمّد، إنّی خلقتک وعلیّاً نوراً، یعنی روحاً بلا بدن، قبل أن أخلق سماواتی وأرضی وعرشی وبحری، فلم تزل تهلّلنی وتمجّدنی، ثمّ جمعت روحیکما فجعلتهما واحدة، فکانت تمجّدنی وتقدّسنی، وتهلّلنی، ثمّ قسّمتها ثنتین، وقسّمت الثنتین ثنتین، فصارت أربعة، محمّد واحد، وعلیّ واحد، والحسن والحسین ثنتان، ثمّ خلق اللّه فاطمة من نورٍ ابتدأها روحاً بلا بدن، ثمّ مسحنا بیمینه فأفضی نوره فینا»: الکافی ج 1 ص 440، بحار الأنوار ج 54 ص 65؛ «عن محمّد بن سنان قال: کنت عند أبی جعفر الثانی علیه السلام، فأجریت اختلاف الشیعة، فقال: یا محمّد، إنّ اللّه تبارک وتعالی لم یزل متفرّداً بوحدانیته، ثمّ خلق محمّداً وعلیّاً وفاطمة، فمکثوا ألف دهر، ثمّ خلق جمیع الأشیاء...»: الکافی ج 1 ص 441، المحتضر للحلّی ص 285، حلیة الأبرار ج 1 ص 18، بحار الأنوار ج 15 ص 19؛ «عن المفضّل قال: قلت لأبی عبد اللّه علیه السلام: کیف کنتم حیث کنتم فی الأظلّة؟ فقال یا مفضّل، کنّا عند ربّنا لیس عنده أحد غیرنا، فی ظلّة خضراء، نسبّحه ونقدّسه ونهلّله ونمجّده وما من ملکٍ مقرّبٍ ولا ذی روحٍ غیرنا حتّی بدا له فی خلق الأشیاء، فخلق ما شاء کیف شاء من الملائکة وغیرهم، ثمّ أنهی علم ذلک إلینا»: الکافی ج 1 ص 441، بحار لأنوار ج 15 ص 24، و ج 54 ص 196؛ «عن أبی عبد اللّه علیه السلام قال: إنّ اللّه کان إذ لا کان، فخلق الکان والمکان، وخلق نور الأنوار الذی نوّرت منه الأنوار، وأجری فیه من نوره الذی نوّرت منه الأنوار، وهو النور الذی خلق منه محمّداً وعلیّاً. فلم یزالا نورین أوّلین إذ لا شیء کون قبلهما، فلم یزالا یجریان طاهرین مطهّرین فی الأصلاب

ص:63

الطاهرة، حتّی افترقا فی أطهر طاهرین فی عبد اللّه وأبی طالب علیهم السلام»: الکافی ج 1 ص 442، بحار الأنوار ج 15 ص 24، أعیان الشیعة ج 3 ص 49، مکیال المکارم ج 1 ص 368؛ «قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله: أوّل ما خلق اللّه نوری، ابتدعه من نوره واشتقّه من جلال عظمته، فأقبل یطوف بالقدرة حتّی وصل إلی جلال العظمة فی ثمانین ألف سنة، ثمّ سجد للّه تعظیماً، ففتق منه نور علی علیه السلام، فکان نوری محیطاً بالعظمة ونور علیّ محیطاً بالقدرة، ثمّ خلق العرش واللوح، والشمس وضوء النهار ونور الأبصار، والعقل والمعرفة، وأبصار العباد وأسماعهم وقلوبهم من نوری: بحار الأنوار ج 25 ص 22.

(3) . رسول اللّه صلی الله علیه و آله: «... یفرح به أهل السماء والأرض ، والطیر فی الهواء ، والحیتان فی البحر»: الملاحم والفتن ص 281؛ عن رسول اللّه: «لا تذهب الدنیا حتّی یملک رجل من أهل بیتی... اسمه اسمی یملأ الأرض عدلاً وقسطاً...»: فتح الباری ج 13 ص 185، المعجم الصغیر ج 2 ص 148، صحیح ابن حبّان ج 15 ص 238، المعجم الأوسط ج 4 ص 256، تفسیر الرازی ج 2 ص 28، الجرح والتعدیل ج 2 ص 494، تاریخ بغداد ج 1 ص 387، سیر أعلام النبلاء ج 5 ص 116.

(4) . الإمام الصادق علیه السلام: «لا یجد الرجل منکم یومئذٍ موضعاً لصدقته ولا لبرّه ؛ لشمول الغنی جمیع المؤمنین»: الإرشاد ج 2 ص 384، بحار الأنوار ج 2 ص 384؛ عن الإمام الصادق علیه السلام: «یطلب الرجل منکم من یصله... فلا یجد أحداً یقبل منه»: الإرشاد ج 2 ص 381، بحار الأنوار ج 52 ص 337.

(5) . الإمام الصادق علیه السلام: «... یحسن حال عامّة الناس... لا یُعصی اللّه فی أرضه...»: بحار الأنوار ج 52 ص 128.

(6) . الإمام الباقر علیه السلام: «إذا قام قائمنا وضع اللّه یده علی رؤوس العباد ، فجمع بها عقولهم...»: الکافی ج 1 ص 25، کمال الدین ص 674، الخرائج والجرائح ج 1 ص 24؛ الإمام الرضا علیه السلام: «إذا قام القائم یأمر اللّه الملائکة بالسلام علی المؤمنین والجلوس معهم فی مجالسهم...»: دلائل الإمامة ص 455.

(7) . رسول اللّه صلی الله علیه و آله: «... ولا یمرض ، ویقول الرجل لغنمه ولدوابّه: اذهبوا وارعوا...»: الملاحم والفتن ص 203، الإمام الصادق علیه السلام: «لیرفع عن الملل والأدیان الاختلاف ، ویکون الدین کلّه واحداً...»: مختصر بصائر الدرجات ص 180، بحار لأنوار ج 53 ص 4.

(8) . «عن أبی حمزة، قال: قال لنا علی بن الحسین علیهماالسلام: أی البقاع أفضل؟ فقلت: اللّه ورسوله وابن رسوله أعلم، فقال: إنّ أفضل البقاع ما بین الرکن والمقام، ولو أنّ رجلاً عمّر ما عمّر نوح فی قومه ألف سنة إلاّ خمسین عاماً، یصوم النهار ویقوم اللیل فی ذلک المکان، ولقی اللّه بغیر ولایتنا، لم ینفعه شیئاً»: المحاسن ج 1 ص 91، الکافی ج 8 ص 253، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 245، وسائل الشیعة ج 1 ص 122، مستدرک الوسائل ج 1 ص 149، شرح الأخبار ج 3 ص 479، الأمالی للطوسی ص 132، بحار الأنوار ج 27 ص 173، جامع أحادیث الشیعة ج 1 ص 426؛ «عن زید بن علی، عن أبیه، عن جدّه، عن النبیّ صلی الله علیه و آله، قال: یا علیّ، لو أنّ عبداً عبد اللّه مثل ما دام نوح فی قومه، وکان له مثل جبل أُحد

ص:64

ذهباً فأنفقه فی سبیل اللّه، ومدّ عمره حتّی حجّ ألف عام علی قدمیه، ثمّ قُتل بین الصفا والمروة مظلوماً، ثمّ لم یوالک یا علیّ، لم یشمّ رائحة الجنّة ولم یدخلها»: المناقب للخوارزمی ص 67، مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 2، کشف الغمّة ج 1 ص 100، نهج الإیمان لابن جبر ص 450، بحار الأنوار ج 27 ص 194، و ج 39 ص 256، 280، الغدیر ج 2 ص 302، و ج 9 ص 268، بشارة المصطفی ص 153.

(9) . قال رسول اللّه: «یخرج المهدی وعلی رأسه ملک ینادی: ألا أنّ هذا المهدی فاتّبعوه»: مسسند الشامیین ج 2 ص 72، الکامل بلابن عدی ج 5 ص 296، میزان الاعتدال ج 1 ص 63، لسان المیزان ج 1 ص 105، أعیان الشیعة ج 2 ص 53، کشف الغمّة ج 3 ص 270، ینابیع المودّة ج 3 ص 299، بحار الأنوار ج 36 ص 369.

(10) . «السلام علی أئمّة الهدی ومصابیح الدجی، وأعلام التقی وذوی النهی، وأُولی الحجی وکهف الوری، وورثة الأنبیاء، والمثل الأعلی والدعوة الحسنی، وحجج اللّه علی أهل الدنیا والآخرة والأُولی، ورحمة اللّه وبرکاته»: عیون أخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298.

(11) . «سَلامٌ عَلی آلِ یاسین، السَّلامُ عَلَیکَ یا داعِیَ اللّه ِ وَرَبّانِیَّ آیاتِهِ، السَّلامُ عَلَیکَ یا بابَ اللّه ِ وَدَیّانَ دینِهِ، السَّلامُ عَلَیکَ یا خَلیفَةَ اللّه ِ وَناصِرَ حَقِّهِ، السَّلامُ عَلَیکَ یا حُجَّةَ اللّه ِ وَدَلیلَ إرادَتِهِ، السَّلامُ عَلَیکَ یا تالِیَ کِتابِ اللّه ِ وَتَرجُمانَهُ»: الاحتجاج ج 2 ص 316، بحار الأنوار ج 53 ص 171، و ج 91 ص 2، و ج 99 ص 81.

(12) . هود: 86.

(13) . «یا أحمد بن إسحاق، إنّ اللّه تبارک وتعالی لم یُخلِ الأرض منذ خلق آدم علیه السلام، ولا یخلّیها إلی أن تقوم الساعة من حجّةٍ للّه علی خلقه، به یدفع البلاء عن أهل الأرض، وبه ینزل الغیث، وبه یخرج برکات الأرض...»: کمال الدین وتمام النعمة ص 384، بحار الأنوار ج 52 ص 24، أعلام الوری ج 2 ص 249، کشف الغمّة ج 3 ص 334.

(14) . «یا بن رسول اللّه، فمن الإمام والخلیفة بعدک؟ فنهض علیه السلام مسرعاً فدخل البیت، ثمّ خرج وعلی عاتقه غلام کأنّ وجهه القمر لیلة البدر، من أبناء الثلاث سنین، فقال: یا أحمد بن إسحاق، لولا کرامتک علی اللّه عزّ وجلّ وعلی حججه، ما عرضت علیک ابنی هذا، إنّه سمیّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وکنیّه»: نفس المصادر السابقة.

(15) . «فنطق الغلام علیه السلام بلسانٍ عربیّ فصیح، فقال: أنا بقیّة اللّه فی أرضه، والمنتقم من أعدائه. فلا تطلب أثراً بعد عین یا أحمد بن إسحاق»: نفس المصادر السابقة.

(16) . «إذا قام القائم نزلت ملائکة بدر...»: الغیبة للنعمانی ص 252.

(17) . «فیقول له جبرئیل: یا سیّدی ، قولک مقبول وأمرک جائز...»: مختصر بصائر الدرجات ص 182.

(18) . هود: 86.

(19) . «فإذا خرج أسند ظهره إلی الکعبة واجتمع إلیه ثلاثمئة وثلاثة عشر... فأوّل ما ینطق به هذه الآیة: «بَقیَّةُ اللّه ِ خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنینَ» »: کمال الدین ص 331، بحار الأنوار ج 52 ص 192.

ص:65

(20) . اعراف: 172.

(21) . «عن زرارة، عن حمران، عن أبی جعفر علیه السلام، قال: إنّ اللّه تبارک وتعالی حیث خلق الخلق خلق ماءً عذباً وماءً مالحاً أُجاجاً، فامتزج الماءان، فأخذ طیناً من أدیم الأرض فعرکه عرکاً شدیداً، فقال لأصحاب الیمین وهم کالذر یدبّون: إلی الجنّة بسلام، وقال لأصحاب الشمال: إلی النار ولا أُبالی، ثمّ قال: ألستُ بربّکم؟ قالوا: بلی شهدنا أن تقولوا یوم القیامة إنّا کنّا عن هذا غافلین، ثمّ أخذ المیثاق علی النبیّین، فقال: ألستُ بربّکم وأنّ هذا محمّدٌ رسولی، وأنّ هذا علیٌّ أمیر المؤنین؟ قالوا: بلی، فثبتت لهم النبوّة وأخذ المیثاق علی أُولی العزم أنّنی ربّکم ومحمّدٌ رسولی، وعلیٌّ أمیر المؤنین، وأوصیاؤ من بعده ولاة أمری وخزّان علمی علیهم السلام، وأنّ المهدی أنتصرُ به لدینی، وأُظهر به دولتی، وأنتقم به من أعدائی، وأُعبد به طوعاً وکرهاً، قالوا: أقررنا یا ربّ وشهدن...»: الکافی ج 2 ص 8، بصائر الدرجات ص 90، مختصر بصائر الدرجات ص 155، المحتضر ص 211، بحار الأنوار ج 26 ص 108، التفسیر الصافی ج 3 ص 324، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 94، مکیال المکارم ج 1 ص 433.

(22) . «عن الأصبغ بن نباتة عن علی علیه السلام، قال: أتاه ابن الکوّاء فقال: یا أمیر المؤنین، أخبرنی عن اللّه تبارک وتعالی هل کلّم أحداً من ولد آدم قبل موسی؟ فقال علیّ: قد کلّم اللّه جمیع خلقه برّهم وفاجرهم، وردّوا علیه الجواب، فثقل ذلک علی ابن الکوّاء ولم یعرفه، فقال له: کیف کان ذلک یا أمیر المؤنین؟ فقال له: أوما تقرأ کتاب اللّه إذ یقول لنبیّه: «وَ إِذ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِیءَادَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَأَشهَدَهُم عَلَی أَنفُسِهِم أَلَستُ بِرَبِّکُم قَالُوا بَلَی»، فقد أسمعهم کلامه وردّوا علیه الجواب، کما تسمع فی قول اللّه یا بن الکوّاء «قَالُوا بَلَی»، فقال لهم: إنّی أنا اللّه لا إله إلاّ أنا وأنا الرحمن، فأقرّوا له بالطاعة والربوبیة، ومیّز الرسل والأنبیاء والأوصیاء، وأمر الخلق بطاعتهم، فأقرّوا بذلک فی المیثاق، فقالت الملائکة عند إقرارهم بذلک: شهدنا علیکم یا بنی آدم أن تقولوا یوم القیامة إنّا کنّا عن هذا غافلین»: تفسیر العیّاشی ج 2 ص 41، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 99.

(23) . الإمام الصادق علیه السلام: «إذا قام القائم نزلت ملائکة بدر...»: الغیبة للنعمانی ص 252.

(24) . الإمام الصادق علیه السلام: «فیقول له جبرئیل: یا سیدیّ ، قولک مقبول وأمرک جائز...»: مختصر بصائر الدرجات ص 182.

(25) . الإمام الصادق علیه السلام: «... فیمسح یده علی وجهه ویقول: الحمد للّه الذی صدّقنا وعده وأورثناالأرض...»: بحار الأنوار ج 53 ص 6.

(26) . الإمام الصادق علیه السلام: «... لأنّها بحذاء بیت المعمور ، وهو مربّع»: علل الشرائع ج 2 ص 398، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 191، بحار الأنوار ج 55 ص 5؛ الإمام السجّاد علیه السلام: «... وجعل لهم البیت المعمور الذی فی السماء الرابعة»: علل الشرائع ج 2 ص 407.

(27) . الإمام الصادق علیه السلام: «... نصب لمحمّد وعلیّ والحسن والحسین علیهم السلام منابر من نور عند البیت المعمور...»: الغیبة للنعمانی ص 284، بحار الأنوار ج 52 ص 297.

ص:66

(28) . الإمام الصادق علیه السلام: «... فیصعدون علیها، ویجمع لهم الملائکة والنبیّین والمؤمنین ، ویفتح أبواب السماء...»: بحار لأنوار ج 52 ص 297.

(29) . الإمام الصادق علیه السلام: «... یا ربّ ، میعادک الذی وعدت فی کتابک...»: الغیبة للنعمانی ص 284.

(30) . الإمام الصادق علیه السلام: «... ثمّ یخرّ محمّد وعلیّ والحسن والحسین سجّداً ، ثمّ یقولون: یا ربّ، اغضب ، فإنّه هتک حریمک...»: بحار الأنوار ج 52 ص 297.

(31) . الإمام الصادق علیه السلام: «وهی رایة رسول اللّه، نزل بها جبرئیل یوم بدر»: الغیبة للنعمانی ص 320، بحار الأنوار ج 19 ص 32.

(32) . الإمام الصادق علیه السلام: «لمّا التقی أمیر المؤمنین علیه السلام وأهل البصرة ، نشر الرایة رایة رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، فزُلزلت أقدامهم... فلمّا کان یوم صفّین سألوه نشر الرایة فأبی علیهم ، فتحمّلوا علیه بالحسن والحسین وعمّار بن یاسر، فقال للحسن: یا بنیّ، إنّ للقوم مدّة یبلغونها ، وإنّ هذه الرایة لا ینشرها بعدی إلاّ القائم»: الغیبة للنعمانی ص 320، بحار الأنوار ج 32 ص 21.

(33) . «وأشهد أنّکم الأئمّة الراشدون المهدیون، المعصومون المکرّمون، المقرّبون المتّقون، الصادقون المصطفون، المطیعون للّه، القوّامون بأمره، العاملون بإرادته، الفائزون بکرامته، اصطفاکم بعلمه، وارتضاکم لغیبه، واختارکم لسرّه»: عیون أخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298؛ «عن سدیر قال: کنت أنا وأبو بصیر ویحیی البزّاز وداود بن کثیر فی مجلس أبی عبد اللّه علیه السلام، إذ خرج إلینا وهو مغضب، فلمّا أخذ مجلسه قال: یا عجباً لأقوامٍ یزعمون أنّا نعلم الغیب! ما یعلم الغیب إلاّ اللّه عزّ وجلّ، لقد هممتُ بضرب جاریتی فلانة، فهربت منّی فما علمت فی أیّ بیوت الدار هی. قال سدیر: فلمّا أن قام من مجلسه وصار فی منزله، دخلت أنا وأبو بصیر ومیسر وقلنا له: جُعلنا فداک، سمعناک وأنت تقول کذا وکذا فی أمر جاریتک، ونحن نعلم أنّک تعلم علماً کثیراً ولا ننسبک إلی علم الغیب. قال: فقال: یا سدیر، ألم تقرأ القرآن؟ قلت: بلی، قال: فهل وجدت فیما قرأت من کتاب اللّه عزّ وجلّ: «قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلمٌ مِّنَ الکِتَ-بِ أَنَا ءَاتِیکَ بِهِ قَبلَ أَن یَرتَدَّ إِلَیکَ طَرفُکَ»؟ قال: قلت: جُعلت فداک قد قرأته، قال: فهل عرفت الرجل؟ وهل علمت ما کان عنده من علم الکتاب؟ قال: قلت: أخبرنی به؟ قال: قدر قطرة من الماء فی البحر الأخضر، فما یکون ذلک من علم الکتاب؟! قال: قلت: جُعلت فداک، ما أقلّ هذا! فقال: یا سدیر، ما أکثر هذا، أن ینسبه اللّه عزّ وجلّ إلی العلم الذی أخبرک به یا سدیر، فهل وجدت فیما قرأت من کتاب اللّه عزّ وجلّ أیضاً: «قُل کَفَی بِاللَّهِ شَهِیدَاً بَینِی وَ بَینَکُم وَ مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتَ-بِ»؟ قال: قلت: قد قرأته جُعلت فداک، قال: أفمن عنده علم الکتاب کلّه أفهم أم من عنده علم الکتاب

ص:67

بعضه؟ قلت: لا، بل من عنده علم الکتاب کلّه. قال: فأومأ بیده إلی صدره وقال: علم الکتاب واللّه کلّه عندنا، علم الکتاب واللّه کلّه عندنا»: الکافی ج 1 ص 257، وراجع بصائر الدرجات ص 233، بحار الأنوار ج 26 ص 197، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 523، غایة المرام ج 4 ص 57.

(34) . «السَّلامُ عَلَیکَ فی آناءِ لَیلِکَ وَأَطرافِ نَهارِکَ، السَّلامُ عَلَیکَ یا بَقِیَّةَ اللّه ِ فی أَرضِهِ، السَّلامُ عَلَیکَ یا میثاقَ اللّه ِ الَّذی أَخَذَهُ وَوَکَّدَهُ، السَّلامُ عَلَیکَ یا وَعدَ اللّه ِ الَّذی ضَمِنَهُ، السَّلامُ عَلَیکَ أَیُّهَا العَلَمُ المَنصُوبُ، وَالعِلمُ المَصبُوبُ، وَالغَوثُ وَالرَّحمَةُ الواسِعَةُ، وَعداً غَیرَ مَکذوُبٍ»: الاحتجاج ج 2 ص 316، بحار الأنوار ج 53 ص 171، و ج 91 ص 2، و ج 99 ص 81.

(35) . «تحمله غمامة ، واضع یده علی منکب ملکین»: تاریخ مدینة دمشق ج 1 ص 229.

(36) . «ثمّ یأتیه النصاری فیقولون: نحن أصحابک، فیقول: کذبتم، بل أصحابی المهاجرون بقیّة أصحاب الملحمة ، فیأتی مجمع المسلمین...»: کتاب الفتن للمروزی ص 347.

(37) . «وینزل عیسی بن مریم علیه السلام... فیقول له أمیرهم: یا روح اللّه، تقدّم، صلِّ»: مسند أحمد ج 4 ص 217، تفسیر ابن کثیر ج 1 ص 593، الدرّ المنثور ج 2 ص 243.

(38) . «فیقول: بل صلِّ أنت بأصحابک، فقد رضی اللّه عنک، فإنّما بُعثت وزیراً ولم أُبعث أمیراً»: کتاب الفتن للمروزی ص 347.

(39) . «وسمعتُ هذه الجاریة تذکر أنّه لمّا وُلد السیّد رأت له نوراً ساطعاً قد ظهر منه وبلغ أُفق السماء، ورأت طیوراً بیضاً تهبط من السماء وتمسح أجنحتها علی رأسه ووجهه وسائر جسده ثمّ تطیر، فأخبرنا أبا محمّدٍ علیه السلام بذلک، فضحک ثمّ قال: تلک ملائکة السماء نزلت لتتبرّک به، وهی أنصاره إذا خرج»: کمال الدین ص 431، روضة الواعظین ص 260، الصراط المستقیم للعاملی ج 2 ص 235، بحار الأنوار ج 51 ص 5.

(40) . «إذا أنا بالصبیّ علیه السلام ساجداً علی وجهه جاثیاً علی رکبتیه رافعاً سبابتیه نحو السماء، وهو یقول: أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له، وأنّ جدّی رسول اللّه صلی الله علیه و آله، وأنّ أبی أمیر المؤنین. ثمّ عدّ إماماً إماماً إلی أن بلغ إلی نفسه...»: کمال الدین ص 424، روضة الواعظین ص 256، شرح أُصول الکافی ج 7 ص 335، الأنوار البهیة ص 335، أعیان الشیعة ج 2 ص 46، معجم أحادیث الإمام المهدی علیه السلام ج 4 ص 352.

(41) . توبه: 105.

(42) . «عن موسی بن سیّار قال: کنت مع الرضا علیه السلام وقد أشرف علی حیطان طوس، وسمعت واعیة، فاتّبعتها فإذا نحن بجنازة، فلمّا بصرت بها رأیت سیّدی وقد ثنی رجله عن فرسه ثمّ أقبل نحو الجنازة فرفعها، ثمّ أقبل یلوذ بها کما تلوذ السخلة بأُمّها، ثمّ أقبل علیَّ وقال: یا موسی بن سیّار، من شیّع جنازة ولیٍّ من أولیائنا، خرج من ذنوبه کیوم ولدته أُمّه لا ذنب علیه. حتّی إذا وُضع الرجل علی شفیر قبره رأیت سیّدی قد أقبل فأفرج الناس عن الجنازة حتّی بدا له المیّت، فوضع یده علی صدره ثمّ قال: یا فلان بن فلان، أبشر بالجنّة فلا خوف علیک بعد هذه

ص:68

الساعة. فقلت: جُعلت فداک، هل تعرف الرجل؟ فواللّه إنّها بقعة لم تطأها قبل یومک هذا! فقال علیه السلام لی: یا موسی بن سیّار، أما علمت أنّا معاشر الأئمّة تُعرض علینا أعمال شیعتنا صباحاً ومساءً، فما کان من التقصیر فی أعمالهم سألنا اللّه تعالی الصفح لصاحبه، وما کان من العلوّ سألنا اللّه الشکر لصاحبه»: مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 452، مستدرک الوسائل ج 12 ص 164، بحار الأنوار ج 49 ص 98، جامع أحادیث الشیعة ج 13 ص 307؛ «عن عبد الرحمن بن کثیر عن أبی عبد اللّه علیه السلام، قوله: «وَ قُلِ اعمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُم وَ رَسُولُهُ وَ المُؤمِنُونَ»، قال: هم الأئمّة تُعرض علیهم أعمال العباد کلّ یوم إلی یوم القیامة؛ «عن برید العجلی قال: کنت عند أبی عبد اللّه، فسألته عن قوله تعالی: «اعمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُم وَ رَسُولُهُ وَ المُؤ مِنُونَ»، قال إیّانا عنی؛ «عن معلّی بن خُنیس، عن أبی عبد اللّه علیه السلام، فی قول اللّه تبارک وتعالی: «اعمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُم وَ رَسُولُهُ وَ المُؤمِنُونَ»، قال: هو رسول اللّه صلی الله علیه و آله والأئمّة، تُعرض علیهم أعمال العباد کلّ خمیس؛ «عن المیثمی قال: سألت أبا عبد اللّه علیه السلام عن قول اللّه تعالی: «فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُم وَ رَسُولُهُ وَ المُؤمِنُونَ»، قال: هم الأئمّة»: بصائر الدرجات ص 447، وراجع الکافی ج 1 ص 219، معانی الأخبار ص 392، دعائم الإسلام ج 1 ص 21، جمال الأُسبوع ص 116، سعد السعود ص 98، الفصول المهمّة للحرّ العاملی ج 1 ص 390، تفسیر العیّاشی ج 2 ص 109، تفسیر القمّی ج 1 ص 304، وسائل الشیعة ج 16 ص 107، مستدرک الوسائل ج 12 ص 164، بحار الأنوار ج 23 ص 346، جامع أحادیث الشیعة ج 13 ص 307.

(43) . «السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَقُومُ، السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَقعُدُ، السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَقرَأُ وَتُبَیِّنُ، السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُصَلّی وَتَقنُتُ، السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَرکَعُ وَتَسجُدُ، السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُهَلِّلُ وَتُکَبِّرُ، السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تَحمَدُ وَتَستَغفِرُ، السَّلامُ عَلَیکَ حینَ تُصبِحُ وَتُمسی، السَّلامُ عَلَیکَ فِی اللَّیلِ إذا یَغشی وَالنهارِ إذا تَجَلّی، السَّلامُ عَلَیکَ أَیُّهَا الإمامُ المَأمُونُ، السَّلامُ عَلَیکَ أَیُّهَا المُقَدَّمُ المَأمُولُ، السَّلامُ عَلَیکَ بِجَوامِعِ السَّلامِ»: الاحتجاج ج 2 ص 316، بحار الأنوار ج 53 ص 171، و ج 91 ص 2، و ج 99 ص 81.

(44) . «عن محمّد بن أبی عمیر قال: دخلت علی سیّدی موسی بن جعفرٍ علیهماالسلام، فقلت له: یا بن رسول اللّه، علّمنی التوحید، فقال: یا أبا أحمد، لا تتجاوز فی التوحید ما ذکره اللّه - تعالی ذکره - فی کتابه فتهلک، واعلم أنّ اللّه تعالی واحد أحد صمد، لم یلد فیُورَث، ولم یولد فیُشارَک، ولم یتّخذ صاحبةً ولا ولداً ولا شریکاً، وأنّه الحیّ الذی لا یموت، والقادر الذی لا یعجز، والقاهر الذی لا یُغلب، والحلیم الذی لا یعجل، والدائم الذی لا یبید، والباقی الذی لا یفنی، والثابت الذی لا یزول، والغنیّ الذی لا یفتقر، والعزیز الذی لا یذلّ، والعالم الذی لا یجهل، والعدل الذی لا یجور، والجواد الذی لا یبخل، وأنّه لا تقدّره العقول، ولا تقع علیه الأوهام، ولا تحیط به الأقطار، ولا یحویه مکان، ولا تدرکه الأبصار، وهو یدرک الأبصار وهو اللطیف الخبیر، ولیس کمثله شیء وهو السمیع البصیر، «مَا یَکُونُ مِن نَّجوَی ثَلاَثَةٍ إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُم وَ لاَ خَمسَةٍ إِلاَّ هُوَ سَادِسُهُم وَ لاَ أَدنَی مِن ذَ لِکَ وَ لاَ أَکثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُم أَینَ مَا کَانُوا»، وهو الأوّل الذی لا شیء قبله، والآخر الذی لا شیء بعده، وهو القدیم وما سواه مخلوق محدث، تعالی

ص:69

عن صفات المخلوقین علوّاً کبیراً»: التوحید للصدوق ص 76، روضة الواعظین ص 35، خاتمة مستدرک الوسائل ج 5 ص 145، بحار الأنوار ج 4 ص 296.

(45) . «إنّ أمیر المؤنین علیه السلام استنهض الناس فی حرب معاویة فی المرّة الثانیة، فلمّا حشد الناس قام خطیباً فقال: الحمد للّه الواحد الأحد الصمد المتفرّد، الذی لا من شیء کان، ولا من شیء خلق ما کان، قدرته بان بها من الأشیاء، وبانت الأشیاء منه، فلیست له صفة تنال، ولا حدّ یضرب له الأمثال، کَلّ دون صفاته تعبیر اللغات، وضلّ هنالک تصاریف الصفات، وحار فی ملکوته عمیقات مذاهب التفکیر، وانقطع دون الرسوخ فی علمه جوامع التفسیر، وحال دون غیبه المکنون حجب من الغیوب، وتاهت فی أدنی أدانیها طامحات العقول فی لطیفات الأُمور، فتبارک اللّه الذی لا یبلغه بعد الهمم، ولا یناله غوص الفطن، وتعالی اللّه الذی لیس له وقت معدود، ولا أجل ممدود، ولا نعت محدود، وسبحان الذی لیس له أوّل مبتدئ، ولا غایة منتهی، ولا آخر یفنی، سبحانه هو کما وصف نفسه، والواصفون لا یبلغون نعته، حدّ الأشیاء کلّها عند خلقه إیّاها إبانةً لها من شبهه وإبانةً له من شبهها، فلم یحلل فیها فیقال: هو فیها کائن، ولم ینأ عنها فیقال: هو منها بائن، ولم یخلُ منها فیقال له أین، لکنّه سبحانه أحاط بها علمه، وأتقنها صنعه، وأحصاها حفظه، لم یعزب عنه خفیات غیوب الهوی، ولا غوامض مکنون ظلم الدجی، ولا ما فی السماوات العلی والأرضین السفلی، لکلّ شیءٍ منها حافظ ورقیب، وکلّ شیءٍ منها بشیءٍ محیط، والمحیط بما أحاط منها اللّه الواحد الأحد الصمد، الذی لم تغیّره صروف الأزمان، ولم یتکادّه صنع شیء کان، إنّما قال لمّا شاء أن یکون: کن فکان، ابتدع ما خلق بلا مثال سبق، ولا تعب ولا نصب، وکلّ صانع شیءٍ فمن شیءٍ صنع، واللّه لا من شیءٍ صنع ما خلق، وکلّ عالمٍ فمن بعد جهلٍ تعلّم، واللّه لم یجهل ولم یتعلّم، أحاط بالأشیاء علماً قبل کونها، فلم یزدد بکونها علماً، علمه بها قبل أن یکوّنها کعلمه بعد تکوینها، لم یکوّنها لشدّة سلطان، ولا خوف من زوالٍ ولا نقصان، ولا استعانة علی ضدٍّ مثاور ولا ندٍّ مکاثر، ولا شریک مکائد، لکن خلائق مربوبون، وعباد داخرون»: الکافی ج 1 ص 134، التوحید للصدوق ص 41، الغارات ج 2 ص 732، بحار الأنوار ج 4 ص 269.

(46) . «أنتم الصراط الأقوم، وشهداء دار الفناء، وشفعاء دار البقاء، والرحمة الموصولة، والآیة المخزونة، والأمانة المحفوظة، والباب المبتلی به الناس، من أتاکم نجی، ومن لم یأتکم هلک، إلی اللّه تدعون، وعلیه تدلّون، وبه تؤنون، وله تسلّمون، وبأمره تعملون، وإلی سبیله ترشدون، وبقوله تحکمون، سعد من والاکم، وهلک من عاداکم، وخاب من جحدکم، وضلّ من فارقکم، وفاز من تمسّک بکم، وأمن من لجأ إلیکم، وسلم من صدّقکم، وهُدی من اعتصم بکم، من اتّبعکم فالجنّة مأواه، ومن خالفکم فالنار مثواه، ومن جحدکم کافر، ومن حاربکم مشرک، ومن ردّ علیکم فی أسفل درکٍ من الجحیم، أشهد أنّ هذا سابقٌ لکم فیما مضی، وجارٍ لکم فیما بقی، وأنّ

ص:70

أرواحکم ونورکم وطینتکم واحدة، طابت وطهرت بعضها من بعض، خلقکم اللّه أنواراً فجعلکم بعرشه محدقین، حتّی منّ علینا بکم فجعلکم فی بیوت أذن اللّه أن تُرفع ویُذکر فیها اسمه، وجعل صلواتنا علیکم وما خصّنا به من ولایتکم طیّباً لخلقنا، وطهارةً لأنفسنا، وتزکیةً لنا، وکفّارةً لذنوبنا، فکنّا عنده مسلمین بفضلکم، ومعروفین بتصدیقنا إیّاکم، فبلغ اللّه بکم أشرف محلّ المکرمین، وأعلی منازل المقرّبین، وأرفع درجات المرسلین، حیث لا یلحقه لاحق، ولا یفوقه فائق، ولا یسبقه سابق، ولا یطمع فی إدراکه طامع، حتّی لا یبقی ملکٌ مقرّب، ولا نبیٌّ مرسل، ولا صدّیقٌ ولا شهید، ولا عالمٌ ولا جاهل، ولا دنیٌّ ولا فاضل، ولا مؤنٌ صالحٌ ولا فاجرٌ طالح، ولا جبّارٌ عنید، ولا شیطانٌ مرید، ولا خلقٌ فیما بین ذلک شهید، إلاّ عرّفهم جلالة أمرکم، وعظم خطرکم، وکبر شأنکم، وتمام نورکم، وصدق مقاعدکم، وثبات مقامکم، وشرف محلّکم ومنزلتکم عنده، وکرامتکم علیه، وخاصّتکم لدیه، وقرب منزلتکم منه، بأبی أنتم وأُمّی وأهلی ومالی وأُسرتی»: عیون أخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298.

(47) . «أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له، کما شهد لنفسه وشهدت له ملائکته وأُولوا العلم من خلقه، لا إله إلاّ هو العزیز الحکیم، وأشهد أنّ محمّداً عبده المنتجب ورسوله المرتضی، أرسله بالهدی ودین الحقّ لیظهره علی الدین کلّه ولو کره المشرکون، وأشهد أنّکم الأئمّة الراشدون المهدیون المعصومون»: عیون أخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298.

(48) . «السلام علی أئمّة الهدی ومصابیح الدجی، وأعلام التقی وذوی النهی، وأُولی الحجی وکهف الوری، وورثة الأنبیاء والمثل الأعلی والدعوة الحسنی، وحجج اللّه علی أهل الدنیا والآخرة والأُولی، ورحمة اللّه وبرکاته»: عیون أخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298.

(49) . «ثمّ قال أبو جعفر علیه السلام: فنحن أوّل خلقٍ ابتدأه اللّه، وأوّل خلقٍ عبد اللّه وسبّحه، ونحن سبب خلق الخلق وسبب تسبیحهم وعبادتهم من الملائکة والآدمیین، فبنا عُرف اللّه، وبنا وُحّد اللّه، وبنا عُبد اللّه، وبنا أکرم اللّه من أکرم من جمیع خلقه، وبنا أثاب اللّه من أثاب وعاقب من عاقب»: بحار الأنوار ج 25 ص 20، غایة المرام ج 1 ص 42، «فکنّا أوّل من أقرّ بذلک، ثمّ قال لمحمّد صلی الله علیه و آله: وعزّتی وجلالی وعلوّ شأنی، لولاک ولولا علیّ وعترتکما الهادون المهدیون الراشدون، ما خلقت الجنّة والنار، ولا المکان ولا الأرض ولا السماء، ولا الملائکة ولا خلقاً یعبدنی، یا محمّدً أنت خلیلی وحبیبی وصفیّی وخیرتی من خلقی، أحبّ الخلق إلیَّ، وأوّل من ابتدأت إخراجه من خلقی، ثمّ من

ص:71

بعدک الصدّیق علیّ أمیر المؤنین وصیّک، به أیّدتک ونصرتک، وجعلته العروة الوثقی ونور أولیائی ومنار الهدی، ثمّ هؤاء الهداة المهتدون، من أجلکم ابتدأت خلق ما خلقت، وأنتم خیار خلقی فیما بینی وبین خلقی، خلقتکم من نور عظمتی، واجتجبت بکم عمّن سواکم من خلقی...»: بحار الأنوار ج 25 ص 19، غایة المرام ج 1 ص 41.

(50) . «قال الصادق علیه السلام: لیس منّا من لم یؤمن برجعتنا»: الهدایة للصدوق ص 266، مستدرک الوسائل 14 ص 415، بحار الأنوار ج 53 ص 136، و ج 100 ص 320.

(51) . بقره: 259.

(52) . حضرت مهدی علیه السلام ظهور می کند ودنیا را از بی عدالتی ها نجات می دهد وبعد از سال ها، شهید می شود. در آن هنگام، امام حسین علیه السلام وبعد از آن همه امامان دیگر وپیامبر به دنیا باز می گردند، این همان روزگار رجعت است. جالب است بدانید در آن زمان، امام مهدی علیه السلام هم به عنوان آخرین امام رجعت خواهد نمود.

(53) . الإمام الصادق علیه السلام: «إنّ للقبر کلاماً فی کلّ یوم، یقول: أنا بیت الغربة ، أنا بیت الوحشة ، أنا بیت الدود ، أنا روضة من ریاض الجنّة ، أو حفرة من حفر النار»: الکافی ج 3 ص 242 ، بحار الأنوار ج 6 ص 267.

(54) . «عن أبی بصیر قال: قال أبو عبد اللّه علیه السلام فی حدیثٍ:... فإذا وُضع فی قبره ردّ إلیه الروح إلی ورکیه ، ثمّ یُسأل عمّا یعلم، فإذا جاء بما یعلم فُتح له ذلک الباب الذی أراه رسول اللّه صلی الله علیه و آله، فیدخل علیه من نورها وبردها وطیب ریحها...»: الکافی ج 3 ص 130، بحار الأنوار ج 6 ص 197، جامع أحادیث الشیعة ج 3 ص 144، تفسیر نور الثقلین ج 3 ص 555.

(55) . «عن الصادق علیه السلام أنّه قال: المرصاد: قنطرة علی الصراط، لا یجوز عبد بمظلمة»: بحار الأنوار ج 8 ص 64، و ج 72 ص 323، تفسیر مجمع البیان ج 10 ص 351، التفسیر الأصفی ج 2 ص 1440، التفسیر الصافی ج 5 ص 325، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 573.

(56) . «أُشهِدُکَ یا مَولایَ أَ نّی أَشهَدُ أَن لا إلهَ إلاَّ اللّه ُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَرَسُولُهُ، لا حَبیبَ إلاّ هُوَ وَأَهلُهُ، وَأُشهِدُکَ یا مَولایَ أَنَّ عَلِیّاً أَمیرَ المُؤمِنینَ حُجَّتُهُ، وَالحَسَنَ حُجَّتُهُ، وَالحُسَینَ حُجَّتُهُ، وَعَلِیَّ بنَ الحُسَینِ، حُجَّتُهُ، وَمُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ حُجَّتُهُ، وَجَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍّ حُجَّتُهُ، وَمُوسَی بنَ جَعفَرٍ حُجَّتُهُ، وَعَلِیَّ بنَ مُوسی حُجَّتُهُ، وَمُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ حُجَّتُهُ، وَعَلِیَّ بنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ، وَالحَسَنَ بنَ عَلِیٍّ حُجَّتُهُ، وَأَشهَدُ أَ نَّکَ حُجَّةُ اللّه ِ، أَنتُمُ الأَوَّلُ وَالآخِرُ، وَأَنَّ رَجعَتَکُم حَقٌّ لا رَیبَ فیها، یَومَ لا یَنفَعُ نَفساً إیمانُها لَم تَکُن آمَنَت مِن قَبلُ أَو کَسَبَت فی إِیمانِها خَیراً، وَأَنَّ المَوتَ حَقٌّ، وَأَنَّ ناکِراً وَنَکیراً حَقٌّ، وَأَشهَدُ أَنَّ النشرَ حَقٌّ، وَالبَعثَ حَقٌّ، وَأَنَّ الصراطَ حَقٌّ، وَالمِرصادَ حَقٌّ، وَالمیزانَ حَقٌّ، وَالحَشرَ حَقٌّ، وَالحِسابَ حَقٌّ، وَالجَنَّةَ وَالنّارَ حَقٌّ، وَالوَعدَ وَالوَعیدَ بِهِما حَقٌّ. یا مَولایَ، شَقِیَ مَن خالَفَکُم، وَسَعِدَ مَن أَط-اعَکُم، فَاشهَد عَلی ما أَشهَدتُکَ عَلَیهِ، وَأَ نَا وَلِیٌّ لَکَ، بَریٔ مِن عَدُوِّکَ، فَالحَقُّ ما رَضیتُمُوهُ، وَالباطِلُ ما أَسخَطتُمُوهُ، وَالمَعروُفُ ما أَمَرتُم بِهِ، وَالمُنکَرُ ما نَهَیتُم عَنهُ، فَنَفسی مُؤمِنَةٌ بِاللّه ِ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ، وَبِرَسُولِهِ، وَبِأَ میرِ المُؤمِنینَ، وَبِکُم یا مَولایَ أَوَّلِکُم وَآخِرِکُم، وَنُصرَتی مُعَدَّةٌ لَکُم، وَمَوَدَّتی خالِصَةٌ لَکُم، آمینَ آمینَ»: الاحتجاج ج 2 ص 316، بحار الأنوار ج 53 ص 171، و ج 91 ص 2، و ج 99 ص 81.

(57) . متن عربی این دعا، چند صفحه بعد ذکر شده است.

(58) . «وقلت لخالد بن الولید: أنت ورجالک هلمّوا فی جمع الحطب...»: بحار الأنوار ج 28 ص 293 ، بیت الأحزان ص 120.

ص:72

(59) . «... کنت ممّن حمل الحطب مع عمر إلی باب فاطمة حین امتنع علیٌّ وأصحابه عن البیعة»: بحار الأنوار ج 28 ص 339؛ «فجاء عمر ومعه قبس ، فتلقّته فاطمة علی الباب، فقالت فاطمة : یا بن الخطّاب ! أتراک محرّقا علیَّ بابی ؟ قال : نعم !» : أنساب الأشراف ج 2 ص 268 ، بحار الأنوار ج 28 ص 389 ؛ «فقال عمر بن الخطّاب: اضرموا علیهم البیت ناراً...»: الأمالی للمفید ص 49 ، بحار الأنوار ج 28 ص 231 ؛ «وکان یصیح: احرقوا دارها بمن فیها، وما کان فی الدار غیر علیٍّ والحسن والحسین»: الملل والنحل ج 1 ص 57.

(60) . «فاطمةٌ بضعةٌ منّی، یؤینی ما آذاها»: مسند أحمد ج 4 ص 5 ، صحیح مسلم ج 7 ص 141 ، سنن الترمذی ج 5 ص 360 ، المستدرک ج 3 ص 159 ، أمالی الحافظ الإصفهانی ص 47 ، شرح نهج البلاغة ج 16 ص 272 ، تاریخ مدینة دمشق ج 3 ص 156 ، تهذیب الکمال ج 35 ص 250 ؛ «فاطمةٌ بضعةٌ منّی، یریبنی ما رابها، ویؤینی ما آذاها»: المعجم الکبیر ج 22 ص 404 ، نظم درر السمطین ص 176 ، کنز العمّال ج 12 ص 107 ، وراجع: صحیح البخاری ج 4 ص 210 ، 212 ، 219 ، سنن الترمذی ج 5 ص 360 ، مجمع الزوائد ج 4 ص 255 ، فتح الباری ج 7 ص 63 ، مسند أبی یعلی ج 13 ص 134 ، صحیح ابن حبّان ج 15 ص 408 ، المعجم الکبیر ج 20 ص 20 ، الجامع الصغیر ج 2 ص 208 ، فیض القدیر ج 3 ص 20 و ج 4 ص 215 و ج 6 ص 24 ، کشف الخفاء ج 2 ص 86 ، الإصابة ج 8 ص 265 ، تهذیب التهذیب ج 12 ص 392 ، تاریخ الإسلام للذهبی ج 3 ص 44 ، البدایة والنهایة ج 6 ص 366 ، المجموع للنووی ج 20 ص 244 ، تفسیر الثعلبی ج 10 ص 316 ، التفسیر الکبیر للرازی ج 9 ص 160 و ج 20 ص 180 و ج 27 ص 166 و ج 30 ص 126 و ج 38 ص 141 ، تفسیر القرطبی ج 20 ص 227 ، تفسیر ابن کثیر ج 3 ص 267 ، تفسیر الثعالبی ج 5 ص 316 ، تفسیر الآلوسی ج 26 ص 164 ، الطبقات الکبری لابن سعد ج 8 ص 262 ، أُسد الغابة ج 4 ص 366 ، تهذیب الکمال ج 35 ص 250 ، تذکرة الحفّاظ ج 4 ص 1266 ، سیر أعلام النبلاء ج 2 ص 119 و ج 3 ص 393 و ج 19 ص 488 ، إمتاع الأسماع ج 10 ص 273، 283 ، المناقب للخوارزمی ص 353 ، ینابیع المودّة ج 2 ص 52 و 53، 58، 73 ، السیرة الحلبیة ج 3 ص 488 ، الأمالی للصدوق ص 165 ، علل الشرائع ج 1 ص 186 ، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 4 ص 125 ، الأمالی للطوسی ص 24 ، النوادر للراوندی ص 119 ، کفایة الأثر ص 65 ، شرح الأخبار ج 3 ص 30 ، تفسیر فرات الکوفی ص 20 ، الإقبال بالأعمال ج 3 ص 164 ، تفسیر مجمع البیان ج 2 ص 311 ، بشارة المصطفی ص 119 بحار الأنوار ج 29 ص 337 و ج 30 ص 347، 353 و ج 36 ص 308 و ج 37 ص 67.

(61) . «فضرب عمر الباب برجله فکسره، وکان من سعف، ثمّ دخلوا، فأخرجوا علیّاً علیه السلام ملبیاً...»: تفسیر العیّاشی ج 2 ص 67 ، بحار الأنوار ج 28 ص 227 .

(62) . الإمام الباقر علیه السلام: «ثمّ یدخل المسجد فینقص الحائط حتّی یضعه إلی الأرض... وذلک الحطب عندنا نتوارثه»: دلائل الإمامة ص 455.

ص:73

ص:74

منابع تحقیق

1 . إعلام الوری بأعلام الهدی ، أبو علی الفضل بن الحسن الطبرسی (ت 548 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، بیروت : دارالمعرفة ، الطبعة الاُولی ، 1399 ه .

2 . أعیان الشیعة ، محسن بن عبد الکریم الأمین الحسینی العاملی الشقرائی (ت 1371 ه ) ، إعداد: السیّد حسن الأمین ، بیروت : دارالتعارف ، الطبعة الخامسة، 1403 ه .

3 . الاحتجاج علی أهل اللجاج ، أبو منصور أحمد بن علی الطبرسی (ت 620 ه )، تحقیق: إبراهیم البهادری ومحمّد هادی به، طهران : دار الاُسوة ، الطبعة الاُولی ، 1413 ه .

4 . الإرشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد ، أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (ت 413 ه )، تحقیق : مؤسّسة آل البیت ، قمّ : مؤسّسة آل البیت ، الطبعة الاُولی ، 1413 ه .

5 . الأمالی، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسی (ت 460 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة البعثة ، قمّ : دار الثقافة ، الطبعة الاُولی ، 1414 ه .

6 . الأمالی ، محمّد بن علی بن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (ت 381 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة البعثة ، قمّ : مؤسّسة البعثة ، الطبعة الاُولی ، 1417 ه .

7 . الأنوار البهیّة فی تواریخ الحجج الإلهیّة، الشیخ عبّاس القمّی ( ت 1359 ه )، تحقیق: مؤسّسة النشر الإسلامی، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامی التابعة لجامعة المدرّسین بقمّ المشرّفة، الطبعة الاُولی، 1417 ه .

8 . التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن (الملاحم والفتن) ، أبو القاسم علی بن موسی الحلّی المعروف بابن طاووس (ت 664 ه ) ، قمّ : تحقیق ونشر : مؤسّسة صاحب الأمر (عج) ، الطبعة الاُولی، 1416 ه .

9 . التفسیر الکبیر ومفاتیح الغیب (تفسیر الفخر الرازی) ، أبو عبد اللّه محمّد بن عمر المعروف بفخر الدین الرازی (ت 604 ه ) ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الاُولی ، 1410 ه .

10 . التوحید ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق ( ت 381 ه ) ، تحقیق : هاشم الحسینی الطهرانی ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1398 ه .

11 . الجرح والتعدیل ، عبد الرحمن بن أبی حاتم الرازی (ت 327 ه ) ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، الطبعة الاُولی، 1371 ه .

ص:75

12 . الخرائج والجرائح ، أبو الحسین سعید بن عبد اللّه الراوندی المعروف بقطب الدین الراوندی (ت 573 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة الإمام المهدی (عج) ، قمّ : مؤسّسة الإمام المهدی (عج) ، الطبعة الاُولی ، 1409 ه .

13 . الدرّ المنثور فی التفسیر المأثور ، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی (ت 911 ه ) ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الاُولی ، 1414 ه .

14 . الصافی فی تفسیر القرآن (تفسیر الصافی) ، محمّد محسن بن شاه مرتضی (الفیض الکاشانی) (ت 1091 ه ) ، طهران : مکتبة الصدر ، الطبعة الاُولی، 1415 ه.

15 . الصراط المستقیم إلی مستحقّی التقدیم ، زین الدین أبو محمّد علی بن یونس النباطی البیاضی (ت 877 ه ) ، تحقیق: محمّد باقر المحمودی ، طهران : المکتبة المرتضویّة ، الطبعة الاُولی، 1384 ه .

16 . الغارات ، أبو إسحاق إبراهیم بن محمّد بن سعید المعروف بابن هلال الثقفی (ت 283 ه )، تحقیق : السیّد جلال الدین المحدّث الأرموی ، طهران : أنجمن آثار ملّی ، الطبعة الاُولی ، 1395 ه .

17 . الغدیر فی الکتاب والسنّة والأدب ، عبد الحسین أحمد الأمینی (ت 1390 ه ) ، بیروت : دار الکتاب العربی ، الطبعة الثالثة ، 1387 ه .

18 . الغیبة ، أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علی بن الحسن الطوسی (ت 460 ه ) ، تحقیق : عباد اللّه الطهرانی ، وعلی أحمد ناصح ، قمّ : مؤسّسة المعارف الإسلامیة ، الطبعة الاُولی ، 1411 ه .

19 . الفصول المهمّة فی معرفة أحوال الأئمّة ، علیّ بن محمّد بن أحمد المالکی المکّی المعروف بابن صبّاغ (ت 855 ه ) ، بیروت : مؤسّسة الأعلمی .

20 . الکافی ، أبو جعفر ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب بن إسحاق الکلینی الرازی ( ت 329 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفاری ، طهران : دار الکتب الإسلامیة ، الطبعة الثانیة ، 1389 ه .

21 . الکامل فی التاریخ ، أبو الحسن علی بن محمّد الشیبانی الموصلی المعروف بابن الأثیر (ت 630 ه ) ، تحقیق: علی شیری ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، الطبعة الاُولی، 1408 ه .

22 . المحاسن ، أبو جعفر أحمد بن محمّد بن خالد البرقی (ت 280 ه ) ، تحقیق : السیّد مهدی الرجائی، قمّ : المجمع العالمی لأهل البیت ، الطبعة الاُولی ، 1413 ه .

23 . المحتضر، عزّ الدین أبو محمّد الحسن بن سلیمان بن محمّد الحلّی (ق 8 ه)، تحقیق: سیّد علی أشرف، قمّ: المکتبة الحیدریة، 1424 ه .

24 . المزار الکبیر ، أبو عبد اللّه محمّد بن جعفر المشهدی (ق 6 ه ) ، تحقیق : جواد القیّومی الإصفهانی ، قمّ : نشر قیّوم ، الطبعة الاُولی ، 1419 ه .

25 . المعجم الأوسط ، أبو القاسم سلیمان بن أحمد اللخمی الطبرانی ( ت 360 ه ) ، تحقیق : قسم التحقیق بدار الحرمین ، 1415 ه ، القاهرة : دار الحرمین للطباعة والنشر والتوزیع .

ص:76

26 . المعجم الصغیر ، أبو القاسم سلیمان بن أحمد بن أیّوب اللخمی الطبرانی (ت 360 ه ) ، تحقیق : محمّد عثمان ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الثانیة ، 1401 ه .

27 . المناقب (المناقب للخوارزمی) ، للحافظ الموفّق بن أحمد البکری المکّی الحنفی الخوارزمی (568 ه )، تحقیق : مالک المحمودی ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .

28 . الهدایة الکبری، أبو عبد اللّه الحسین بن حمدان الخصیبی (ت 334 ه )، بیروت: مؤسّسة البلاغ للطباعة والنشر، الطبعة الرابعة، 1411 ه .

29 . أمالی المفید ، أبو عبد اللّه محمّد بن النعمان العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (ت 413 ه ) ، تحقیق: حسین اُستاد ولی وعلی أکبر الغفّاری ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الثانیة ، 1404 ه .

30 . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار ، محمّد بن محمّد تقی المجلسی ( ت 1110 ه ) ، طهران : دار الکتب الإسلامیة ، الطبعة الاُولی ، 1386 ه .

31 . بشارة المصطفی لشیعة المرتضی ، أبو جعفر محمّد بن محمّد بن علی الطبری (ت 525 ه ) ، النجف الأشرف : المطبعة الحیدریّة ، الطبعة الثانیة ، 1383 ه .

32 . بصائر الدرجات ، أبو جعفر محمّد بن الحسن الصفّار القمّی المعروف بابن فروخ (ت 290 ه ) ، قمّ : مکتبة آیة اللّه المرعشی ، الطبعة الاُولی ، 1404 ه .

33 . تاریخ بغداد أو مدینة السلام ، أبو بکر أحمد بن علی الخطیب البغدادی ( ت 463 ه ) ، تحقیق : مصطفی عبد القادر عطاء ، بیروت : دار الکتب العلمیة ، الطبعة الاُولی .

34 . تاریخ مدینة دمشق ، علی بن الحسن بن عساکر الدمشقی ( ت 571 ه ) ، تحقیق : علی شیری ، 1415 ، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع .

35 . تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم) ، أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر البصروی الدمشقی (ت 774 ه ) ، تحقیق : عبد العظیم غیم ، ومحمّد أحمد عاشور ، ومحمّد إبراهیم البنّا ، القاهرة : دار الشعب .

36 . تفسیر العیّاشی، أبو النضر محمّد بن مسعود السلمی السمرقندی المعروف بالعیّاشی (ت 320 ه )، تحقیق : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی ، طهران : المکتبة العلمیّة ، الطبعة الاُولی ، 1380 ه .

37 . تفسیر القمّی، علی بن إبراهیم القمّی، (ت 329 ه )، تحقیق: السیّد طیّب الموسوی الجزائری، قمّ : منشورات مکتبة الهدی، الطبعة الثالثة، 1404 ه .

38 . تفسیر نور الثقلین ، عبد علیّ بن جمعة العروسی الحویزی (ت 1112 ه ) ، تحقیق : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی ، قمّ : مؤسّسة إسماعیلیان ، الطبعة الرابعة، 1412 ه .

39 . تهذیب الأحکام فی شرح المقنعة ، محمّد بن الحسن الطوسی ( ت 460 ه ) ، تحقیق : السیّد حسن الموسوی ، طهران : دار الکتب الإسلامیة ، الطبعة الثالثة ، 1364 ش .

40 . جامع أحادیث الشیعة ، السیّد البروجردی ( ت 1383 ه ) ، قمّ : المطبعة العلمیة .

41 . جمال الاُسبوع بکمال العمل المشروع ، علی بن موسی الحلّی (ابن طاووس) (ت 664 ه ) ، تحقیق : جواد القیّومی ، قمّ : مؤسّسة الآفاق ، الطبعة الاُولی،

ص:77

1371 ش .

42 . حلیة الأبرار فی أحوال محمّد وآله الأطهار ، هاشم البحرانی ، تحقیق : غلام رضا مولانا البروجردی ، قمّ : مؤسّسة المعارف الإسلامیة ، 1413 ه .

43 . خاتمة مستدرک الوسائل، المیرزا الشیخ حسین نوری الطبرسی ( ت 1320 ه )، تحقیق مؤسّسة آل البیت لإحیاء التراث، قم: مؤسّسة آل البیت لإحیاء التراث، الطبعة الاُولی، 1415 ه .

44 . دعائم الإسلام وذکر الحلال والحرام والقضایا والأحکام ، أبو حنیفة النعمان بن محمّد بن منصور بن - أحمد بن حیّون التمیمی المغربی (ت 363 ه ) ، تحقیق : آصف بن علی أصغر فیضی ، مصر : دارالمعارف ، الطبعة الثالثة ، 1389 ه .

45 . دلائل الإمامة ، أبو جعفر محمّد بن جریر الطبری الإمامی (ت 310 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة البعثة ، قم : مؤسّسة البعثة .

46 . روح المعانی فی تفسیر القرآن (تفسیر الآلوسی) ، محمود بن عبد اللّه الآلوسی (ت 1270 ه ) ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی .

47 . روضة الواعظین ، محمّد بن الحسن بن علیّ الفتّال النیسابوری (ت 508 ه ) ، تحقیق : حسین الأعلمی ، بیروت : مؤسّسة الأعلمی ، الطبعة الاُولی ، 1406 ه .

48 . سعد السعود ، أبو القاسم علیّ بن موسی الحلّی المعروف بابن طاووس (ت 664 ه ) ، قم : مکتبة الرضی ، الطبعة الاُولی ، 1363 ه . ش .

49 . سیر أعلام النبلاء ، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الذهبی (ت 748 ه ) ، تحقیق : شُعیب الأرنؤوط ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة العاشرة، 1414 ه .

50 . شرح أُصول الکافی ، صدر الدین محمّد بن إبراهیم الشیرازی المعروف بملاّ صدرا (ت 1050 ه ) ، تحقیق : محمّد خواجوی ، طهران : مؤسّسة مطالعات وتحقیقات فرهنگی ، الطبعة الاُولی ، 1366 ش .

51 . شرح الأخبار فی فضائل الأئمّة الأطهار ، أبو حنیفة القاضی النعمان بن محمّد المصری (ت 363 ه ) ، تحقیق : السیّد محمّد الحسینی الجلالی ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1412 ه .

52 . صحیح ابن حبّان ، علیّ بن بلبان الفارسی المعروف بابن بلبان (ت 739 ه ) ، تحقیق : شعیب الأرنؤوط ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .

53 . علل الشرائع ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق ( ت 381 ه ) ، تقدیم : السیّد محمّد صادق بحر العلوم ، 1385 ه ، النجف الأشرف : منشورات المکتبة الحیدریة .

54 . عیون أخبار الرضا ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق ( ت 381 ه ) ، تحقیق : الشیخ حسین الأعلمی ، 1404 ه ، بیروت : مؤّسة الأعلمی للمطبوعات .

55 . غایة المرام وحجّة الخصام فی تعیین الإمام ، هاشم بن إسماعیل البحرانی (ت 1107 ه ) ، تحقیق : السیّد علی عاشور ، بیروت : مؤسّسة التاریخ العربی ،

ص:78

1422 ه .

56 . فتح الباری شرح صحیح البخاری ، أبو الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی (ت 852 ه ) ، تحقیق : عبد العزیز بن عبد اللّه بن باز ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الاُولی ، 1379 ه .

57 . کتاب الفتن، نعیم بن حمّاد المروزی، (229 ق)، تحقیق: الدکتور سهیل زکّار، 1414 ق، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت.

58 . کتاب الفتن، أبو عبد اللّه نعیم بن حمّاد المروزی ( ت 229 ه )، تحقیق: الدکتور سهیل زکّار، بیروت: دار الفکر للطباعة والنشر، 1414 ه .

59 . کتاب من لا یحضره الفقیه ، أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی .

60 . کشف الخفاء والإلباس عمّا اشتهر من الأحادیث علی ألسنة الناس ، إسماعیل بن محمّد العجلونی الجرّاحی (ت 1162 ه) ، بیروت : دار الکتب العلمیة، 1408 ه .

61 . کشف الغمّة فی معرفة الأئمّة ، علی بن عیسی الإربلی ( ت 687 ه ) ، تحقیق : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی ، بیروت : دار الکتاب الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1401 ه .

62 . کمال الدین وتمام النعمة ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق ( ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، قمّ : مؤّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین ، الطبعة الاُولی ، 1405 ه .

63 . لسان المیزان ، أبو الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی (ت 852 ه ) ، بیروت : مؤسّسة الأعلمی ، الطبعة الثالثة ، 1406 ه .

64 . مختصر بصائر الدرجات ، حسن بن سلیمان الحلّی (ق 9 ه ) ، قمّ : انتشارات الرسول المصطفی .

65 . مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل ، المیرزا حسین النوری ( ت 1320 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت ، قمّ : مؤّسة آل البیت ، الطبعة الاُولی ، 1408 ه .

66 . مسند أحمد ، أحمد بن محمّد بن حنبل الشیبانی (ت 241 ه ) ، تحقیق : عبد اللّه محمّد الدرویش ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .

67 . مسند الشامیّین ، أبو القاسم سلیمان بن أحمد بن أیّوب اللخمی الطبرانی (ت 360 ه ) ، تحقیق : حمدی عبد المجید السلفی ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة الاُولی، 1409 ه .

68 . معانی الأخبار ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق ( ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، 1379 ه ، قمّ : مؤّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین ، الطبعة الاُولی، 1361 ه .

69 . معجم أحادیث الإمام المهدی (عج) ، تحقیق : الهیئة العلمیّة فی مؤسّسة المعارف الإسلامیّة ، قمّ: الهیئة العلمیّة فی مؤسّسة المعارف الإسلامیّة ، الطبعة

ص:79

الاُولی، 1411 ه .

70 . مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم، میرزا محمّد الموسوی الإصفهانی، تحقیق: السیّد علی عاشور، بیروت: مؤسّسة الأعلمی للمطبوعات، الطبعة الاُولی، 1421 ه .

71 . مناقب آل أبی طالب (مناقب ابن شهر آشوب ) ، أبو جعفر رشید الدین محمّد بن علی بن شهر آشوب ( ت 588 ه ) ، قمّ : المطبعة العلمیة .

72 . میزان الاعتدال فی نقد الرجال ، محمّد بن أحمد الذهبی ( ت 748 ه ) ، تحقیق : علی محمّد البجاوی ، بیروت : دار الفکر .

73 . نهج الإیمان ، علی بن یوسف بن جبر (ق 7 ه ) ، تحقیق : السیّد أحمد الحسینی ، مشهد : مجتمع الإمام الهادی ، الطبعة الاُولی ، 1418 ه .

74 . وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة ، محمّد بن الحسن الحرّ العاملی ( ت 1104 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت ، قمّ : موسسة آل البیت لإحیاء التراث ، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .

ص:80

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109